Sunday 13 December 2015

تظاهرات ایرانیان در روز جهانی حقوق بشر در سوئد - محکومیت نقض حقوق بشر و اعدام در ایران

مهرداد هرسینی:‌ «فتنه چهارم» ترجمان مهندسی انتخابات

مهرداد هرسینی:‌ «فتنه چهارم» ترجمان مهندسی انتخابات
 
با نزدیک شدن نمایش انتخابات حکومت برسر صندلی های دو مجلس رژیم آخوندی، بحران «هژمونی» در راس دیکتاتوری خامنه ای هرروز ابعاد تازه تری بخود گرفته است. در حالیکه توپخانه دو طرف درگیر روزانه در حال شلیک است، این انتخابات که به گفته رفسنجانی یکی از «مهم ترین» آنها است، قرار است تا نه تنها سرنوشت سمت و سوی سیاست های کلی نظام آخوندی در دوران پسا زهرخوران را تعیین نماید، بلکه به بحرانی به نام «رهبری» و تعیین و تکلیف خودکامگی «مقام معظم» نیز بپردازد.
از شواهد و علائم چنین می توان استنتاج کرد که دو طیف درگیر در این نمایش انتخاباتی با دو اهرم متفاوت در میدان نبرد حاضر شده اند. نخست خامنه ای و باند نظامی – امنیتی نظام که با شعار مقابله با «فتنه چهارم» از هم اکنون دست به مهندسی گسترده انتخابات زده است و سپس جناح مقابل در هیبت رفسنجانی یا همان «ملیجک خمینی» است که با اهرم «برجام» به جنگ ولی فقیه و باند وی آمده است.
برای رفسنجانی بدست گرفتن مجلس خبرگان از الویت برخوردار است. طرح اصلی رفسنجانی در وهله نخست بر کنترل «خبرگان» رهبری متمرکز شده است. با ورود وی به این صحنه به یقین بحران در راس رهبری نظام آخوندی به شدت ضریب و تعادل در درون رژیم میان باندهای متخاصم برسر قدرت برهم خواهد خورد. به ویژه آنکه رفسنجانی اکنون از تمامی اهرم های ممکن مانند «حسن خمینی» نیز استفاده ابزاری می کند.
در حالیکه صورت مسئله برای آخوند روحانی که ادعای «رهبری نظام» را ندارد در اساس چیز دیگری است. این سخن بدان معنا است که آخوند روحانی محوراصلی وظائف خود را بر بدست گرفتن مجلس ارتجاع برای پیش برد سیاست های اقتصادی استوار کرده است. در این رابطه سایت حکومتی جهان نیوز (2 شهریور 1394) به صراحت نوشته است: «دولت در ادامه سیاست خارجه خود با خروجی اقتصادی بازهم به گردنه مجلس خواهد رسید. روحانی مجلس آینده را مجلسی می خواهد که تخفیف های جدی در راه تعامل با گروه های اقتصادی غربی از خود نشان بدهد».

همچنین باند رفسنجانی – روحانی که تسلیم نامه اتمی را یکی از دستاوردهای مهم و به تبع آن تنها برگ های مهم انتخاباتی خود می دانند، بر این باور هستند که اگر ولی فقیه انتخابات پیش رو را دستکاری نکند و آن را در یک روند طبیعی به جریان بیاندازد، به یقین وی و کاندیداهای مورد علاقه باند او از صندوق های «شیشه ای» و نه «استتار» شده، بیرون خواهند آمد. تلاش وی نیز تا به امروز براین بوده تا عطف به قانون اساسی رژیم نقش تیغ برنده ی خامنه ای یعنی شورای نگهبان را صرفا در چارچوب «نظارت» تبیین نماید.
وی در این رابطه آمال و امیال خود را از زبان یک فرمانده سابق سپاه اینگونه به تصویر کشیده است: «حرف آخر آقای هاشمی به بچه‌های جنگ، حرف اطمینان قلبی است. برای این‌که خیالشان راحت باشد، هم از انتخابات هم از برجام، مصداق حرف های آقای هاشمی هم روشن است. برجام با تمام کارشکنی ها راه افتاد و جلوداری هم نخواهد یافت. وضعیت انتخابات هم برای آقای هاشمی همین طور روشن است. دروغ نگویم برخی اوقات از این همه اطمینان، احساس می‌کنم آقای‌هاشمی حتی نتیجه انتخابات اسفند را هم می‌داند!». سایت حکومتی اعتدال (17 آذر 1394)

همچنین دولت آخوند روحانی نیز که خود را متولی برگزاری انتخبات می داند، در این راستا به جد به دنبال آن است تا با عقیم کردن شورای نگهبان که یکی از ابزارهای مهم رد صلاحیت از سوی ولی فقیه می باشد، «تائید صلاحیت کاندیداها و برگزاری انتخابت» را به وزارت کشور بسپارد. در حالیکه خامنه ای از هم اکنون با به میدان آوردن نیروهای بسیج ضد مردمی طرح «صلاحیت کاندیداها» را پیشاپیش در دستور کار این ارگان سرکوبگرو تحت بیت رهبری نظام قرارداده است.

اما در مقابل ولی فقیه طلسم شکسته بخوبی واقف است که ابعاد بحران در دوران پسا زهرخوران بسیار فراتر از آنی است که وی تصورش را می کرد. نخست سقف خواسته های باند مقابل که خود را در سخنرانی ها و افشاگری های عامدانه رفسنجانی و یا آخوند روحانی به نمایش می گذارند، دیگر سقف گذشته نیست. زیرا آنان خود را دیگر نه «متحد» خامنه ای، بلکه فراتر از آن تنها «ناجی» رژیم از مجموعه معظلاتی می دانند که ولی فقیه با سیاست های «نابخردانه» خود تحمیل نظام کرده است. براین منطق خامنه ای بخوبی دریافته است که اگر «کمربند ها» را محکم نبندد، عنقریب همه چیز را از دست خواهد داد.
«مقام معظم» اساسا امکان هیچگونه ریسک در این بازی خطرناک را ندارد. زیرا وی دیگر آن مقام معظم در سال 88 نیست، بلکه طی شش سال گذشته نه تنها در میان مردم کوچه و بازار «سکه یک پول» شده و بقول عوام صحنه دیگر آن صحنه «قدر قدرتی» گذشته نیست، بلکه حتی درتمامی سیاست های استراتژیک مانند قمار اتمی و یا منطقه ای بویژه در عراق، یمن و سوریه و به موزات تمامی آنها، در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و مالی صاحب شکست های سنگینی شده است.
ورشکستگی شدید حکومت، افت بهای نفت، لشکر عظیم بیکاران، بحران مالی و محیط زیست، افت شدید ارزش پول ملی، تعطیلی واحد های تولیدی و صنعتی به موازات ادامه سیاست های عریان سرکوبگرانه در داخل و صدور بحران به خارج از مرزها تماما بخشی از کارنامه شکست های ولی فقیه را شامل می شوند.
لذا براین منطق قبله عالم بخوبی پی برده است که کلیت نظام ولی فقیه با بحرانی بنام «شکست عمود خیمه نظام» روبرو شده که در جوهر خود به بحرانی بنام «شقه و شکاف» در راس رهبری حکومت راه برده است. براین سیاق نخستین هراس خامنه ای از به راه افتادن عنصر اجتماعی و یا همان «خط سرخ » نظام است که در یک بلبشوی قابل پیش بینی، در انتظار فرصتی دیگر برای خیزش و برهم زدن تعادل و سرنگونی رژیم می باشند.
در این راستا است که می توان به نیاز شدید خامنه ای به اهرمی زنگ زده و پوسیده بنام «کشف فتنه» و یا «عوامل نفوذی» دشمن پی برد تا به تبع آن نه تنها جامعه پویا و فعال ایران را منکوب نمابد، بلکه فراتر از آن «مهندسی» انتخابت پیش رو را تا سرانجام و قبضه نهایی این دو ارگان مهم حکومتی به پیش ببرد.

پاسدار جعفری فرمانده سپاه پاسداران در سخنانی به گوشه هایی از «مهندسی انتخابات» اینگونه اعتراف می کند: «بحث هسته ای و سخت برجام در این 2 سال تمام شد و بالاخره با همه اشکالاتی که داشت، به یک جمع بندی رسیدند و رهبری هم با تاکیدات خودشان آن را تایید کردند... اگر این باور در فکر مردم ایجاد شود که در مساله هسته ای توافق شد پس در مسایل دیگر هم می‌شود توافق کرد، این یک خطر و فتنه است». سایت حکومتی تابناک (11 ابان 1394)

اما به رغم همه این تمهیدات و تدارکات برای از سرگذراندن کابوس «انتخابات» و دست یابی به ساحل امنیت و ثبات، رژیم مرگ زده و غرقه در بحران ولی فقیه، حتی با این سیاست انقباضی نیز چشم اندازی برای نجات ندارد. خامنه ای اکنون بر سر یک دوراهی دیگر قرار گرفته است. یا باید تن به خواسته های جناح مقابل داده و به مانند نوشیدن جام زهر اتمی، جام زهر های بعدی و به ویژه شقه رژیم را به جان بخرد و یا همچنان بر سیاست بی دنده و ترمز کنونی پا فشاری کند. به یقین در هر دو حالت وی بازنده نهایی در تقابل نهایی با مردم و مقاومت ایران خواهد بود. آنچه که به مردم ایران بر میگردد، رای آنها در قیام سال 88 با فریادهای «مرگ براصل ولایت فقیه» به کرات در خیابانها برای تمامی انتخبات فرمایشی نظام به نمایش گذاشته شده است و همچنان از اعتبار داخلی و بین المللی برخوردار می باشد.

Saturday 12 December 2015

محمد اقبال:‌ دکتر ملکی و پیروان امام رذالت پیشگان



 

به دنبال حمله جنایتکارانه رژیم پلید ولایت فقیه از طریق مزدورانش در عراق به کمپ لیبرتی با هشتاد موشک در شبانگاه 7 آبان 1394 که 24 شهید و دهها مجروح برجای گذاشت و بخشهای زیادی از کمپ مجاهدین خلق در عراق را منهدم کرد، موضعگیریهای متعددی در محکومیت این حمله و عاملان آن صورت گرفت. این موضع‌گیری‌ها طیف گسترده یی را دربرمی گرفت. از پارلمانترها، مقامات و شخصیتها و احزاب خارجی تا جریانات و شخصیتهای ایرانی و اعضا و هواداران دور و نزدیک مقاومت.
در این میان آنچه این بار بیش از دفعات قبل بسیار جلب توجه می کرد موضعگیریهایی بود که از داخل کشور به ویژه از داخل زندان و به‌طور خاص از سوی افرادی که خود زیر اعدام بودند، در محکومیت این حمله و در حمایت از اشرفیان در لیبرتی صورت می گرفت. موضعگیریهای شخصیتهای ملی و اقلیت های مذهبی و جوامع صنفی و دانشجویی و هواداران مقاومت و مجاهدین در سراسر ایران و همچنین موضعگیریهای مادران قیام و مقاومت در حمایت از فرزندان جان برکفشان در لیبرتی این بار سقفی نو از تبلور پایگاه مردمی مجاهدین در داخل کشور درانداخته بود.
این موضع‌گیری‌ها با این‌که قلب حاکمان و خونخواران ارتجاع در ام القرای تروریسم را نشانه رفته بود اما گویی بیش از آن به مزدوران اطلاعات آخوندی در خارج کشور خورده بود. شاید در نگاه اول کمی عجیب جلوه کند اما وقتی به کنه مطلب پی ببریم امری خواهد شد بسیار قابل فهم: آخر برای این فضولات خواران ارتجاع از جمله شاعرک پلید فضولات خوار و ماماچه پلیدک و توابک تشنه به خون و آن «دو عضو سابق شورا» خیلی سوختن داشت که در حالی که این مزدوران اطلاعات آخوندی با پز اپوزیسیون نمایی در کمال آزادی در خارجه بدون پرداخت هیچ قیمتی و البته با دریافت بهای خدمات خود از وزارت بدنام مشغول فحش دادن به مقاومت و مجاهدین هستند و همچون امام رذالت پیشه و دجالشان مدعی هستند که مجاهدین در لیبرتی خودشان خودشان را می کشند و خودشان وسایل شلیک موشک به خودشان را فراهم می کنند، آری در چنین وضعیتی، مثلا مادران قیام، یا زندانیان دربند با ذکر اسم و رسم با پرداخت بیشترین بها و پذیرش بالاترین ریسکها حمله به لیبرتی را محکوم کنند و بیشترین حمایت خود را از مجاهدان راه آزادی مردم ایران به صورت علنی و با صدای بلند اعلام دارند. حمایتها در سایتهای مقاومت موجود است و ذکر حتی خلاصه یی از آنها در این مختصر نمی گنجد.
اما در اینجا لازم می بینم دو نمونه از دریدگی پلیدکان اطلاعات آخوندی در برابر موضعگیریهای آن عزیزان در زیر حاکمیت آخوندی را که نشان از سوزش بسیارشان دارد، ذکر کنم. بقیه موضع‌گیری‌ها در سایتهای همان مزدوران و به‌طور خاص سایت ایران اینترلینک اطلاعات آخوندی موجود و قابل‌دسترسی و مراجعه است.
مقدمتا لازم است اشاره کنم که در حالی که موشک باران مجاهدان بی سلاح در زندان لیبرتی به عنوان جنایت علیه بشریت، با موج محکومیت داخلی و بین المللی روبرو شده بود، در تجمع هفتگی روز شنبه 16 آبان 1394-7 نوامبر 2015 خانواده‌های زندانیان سیاسی و مادران شهدای قیام و مقاومت در برابر زندان اوین، با حضور دکتر محمد ملکی اولین رییس دانشگاه تهران بعد از قیام سال 1357 و نیز خانواده‌های شهدا و زندانیان سیاسی، ضمن این‌که خواهان آزادی فرزندان زندانی و نیز زندانیان سیاسی شدند، دکتر ملکی و سایر شرکت کنندگان در تظاهرات و تجمع پلاکاردی در محکومیت حمله به لیبرتی و کشتار ساکنان بیدفاع آن را حمل می کردند.
به دنبال انتشار گسترده این خبر و عکسها و فیلمهای آن، گرا دهنده به اطلاعات آخوندی عاطفه اقبال (حیوان لیبرتی، ماماچه پلیدک) که بسیار به درج و پخش هرگونه اطلاعاتی از نقل و انتقال ساکنان لیبرتی علاقه دارد و همزمان با سایتهای همین وزارتخانه بدنام اسامی افراد انتقالی از لیبرتی به آلبانی را حتی قبل از انتقال آنها درج می کند و دقیقا همسو با ارگانهای اطلاعاتی رژیم پلید خمینی به شدت در تلاش است تا اسامی مجروحین هر حمله یی را بلافاصله دربیاورد تا بشود در حمله بعدی با درآوردن مکانهای مورد اصابت قبلی محل استقرار آنان، نشانه گیریهای دقیقتری صورت گرفته و تلفات بیشتری از ساکنان گرفته شود، بله، این ماماچه پلیدک که معلوم بود به شدت از موضعگیریهای زندانیان دربند و مادران قیام و مقاومت و به ویژه موضع‌گیری دکتر ملکی گزیده شده است، طی مطلبی با عنوان «نمایشنامه چند پرده ای!» که در سایتهای اطلاعات آخوندی بازنشر شد خطاب به دکتر ملکی از جمله نوشت:
«...کشتار و قتل انسانهای بی دفاع در هر کجا و توسط هر کس که باشد محکوم است. جا به جا نکردن انسانها از محلی که قتلگاهشان شده، محکوم است... عده ای در کمپ لیبرتی بدون سلاح و بدون دفاع بعنوان گوشت دم توپ نگهداری می‌شود. منفعت هیچ کدام از طرفها ایجاب نمیکند که آنها جا به جا شوند! رژیم جمهوری اسلامی اساسا میخواهد تا نفر آخر نابود شوند... مجاهدین که اتفاقا این انسانها، اعضای خودشان هستند و باید بیش از هر کس دیگر تمام امکاناتشان را بسیج نجاتشان کنند، نه‌تنها هیچ آکسیونی برای تسریع خروج آنها از عراق تشکیل نمی دهند! بلکه بجای آن یقه هر کس که در رابطه با این انتقال حرفی می زند و یا قدمی برمیدارد را گرفته اند و فقط همه را مزدور وزارت اطلاعات میخوانند!...».
مغلطه آشکار ناشی از سوزش را ملاحظه می کنید؟: با این استدلال همه کشتارها در طول تاریخ یک «نمایشنامه چند پرده یی!» بوده است؛ مثلا جنگ ویتنام چند پرده داشته، یک پرده امپریالیستها و مهاجمین که ویتنام را مورد حمله قرار می دادند و هر روز با ناپالم بر سرشان بمب می ریختند و طرف دیگر کسانی که باید بیشتر از همه دلشان به حال ویتنامی ها می سوخت یعنی ویت کنگها و دولت ویتنام شمالی، هیچ کاری برای نجات جان آنها نمی کردند!!!
قتل عام 67 هم چند پرده داشته است، کسانی که در درون زندان بوده اند و با ایستادگی بر سر مواضع خود باعث شده اند که رژیم آنها را اعدام کند و البته رژیم هم که آنها را اعدام کرده»!!!... و مثال تاریخی در این زمینه بسیار است.
مزدور دیگر اطلاعات آخوندی با نام م.ت. اخلاقی که معلوم بود از موضع‌گیری دکتر ملکی سوخته و گزیده شده است، در مطلبی با عنوان «دزدی به سبک امام رذالت پیشگان» در سایت تواب تشنه به خون ایرج مصداقی موسوم به ”پژواک ایران”، از جمله نوشت:
«... تلویزیون"جماعت رجوی" بخش کوتاهی از فیلم طولانی تجمعات خانواده های زندانیان سیاسی را که از ماه های گذشته ... در برابر زندان اوین یا در دیگر نقاط تهران برگزار می شود را با آب وتابی خاصّ وبا انتخاب برخی از تصاویر این تجمع"همیشگی"... نشر داد... [این] تلویزیون... طی ماه‌ها از برگزاری این تجمّع در اخبار خویش هیچ اشاره ای به آن نکرده است... ».
مزدور نامبرده که به‌دروغ می‌گوید سیمای آزادی هیچ اشاره‌ای به اخبار تجمعات خانواده‌های زندانیان سیاسی نکرده [که بارها اشاره‌کرده و آرشیو اخبار سیمای آزادی موجود و قابل‌دسترسی است] به‌طور خلاصه رطب و یابس را به هم می‌بافد تا به خواننده تفهیم کند که در داخل ایران هیچ‌کس مجاهدین و کمپ لیبرتی را نمی‌شناسد و تمامیت موضع‌گیری‌ها در محکومیت حمله موشکی به لیبرتی و حمایت از مجاهدین خلق را لوث کند.
و اکنون این خود دکتر محمد ملکی است که با پذیرش بالاترین ریسک در مراسم خاک‌سپاری مادر مجاهد مهری جنت پور (مادر داعی) فریاد می‌زند:
[چه بگویم] در وصف این بزرگ و این زنی که در طول زندگی‌اش واقعاً زینبی زیست و فرزندانی تربیت کرد و تحویل جامعه داد... نه‌تنها فرزندان [خودش]، بلکه خیلی از این بچه‌هایی که امروز آن‌طرف مرز هستند زیر موشک هستند. زیر هزاران گرفتاری هستند و مشکلات... ولی مثل کوه ایستاده‌اند این‌ها فرزندان این مادر هستند... ۵۰ سال شاه و شیخ سعی کردند که این شجره را بخشکانند... مگه می‌شود؟
یاد یک‌جمله‌ای افتادم از [...] منتظری ...در نامه‌ای به خمینی که نوشته بود مطمئن باشید که با کشتار فکر از بین نمیره. این‌همه کشتید این‌همه زدید این‌همه بریدید.
تیر زدی، تبر زدی، بر تن بی سپر زدی، دیگه وقتی دیدی این‌ها کافی نیست با موشک، ۸۰ موشک، فکر کردی همه‌چیز رو از بین می‌بری اما مطمئن باش، مطمئن باش تا یکی دو ماه دیگر لیبرتی از اولش هم زیباتر و بهتر و قشنگ‌تر خواهد شد».
بفرمایند مزدوران پلید وزارت بدنام، ببینیم حالا دیگر چه نصیحتی دارند و چه خواهند گفت. البته برای این‌که مواجب قطع نشود همیشه باید حرفی برای گفتن وجود داشته باشد... چه‌بسا بگویند دکتر ملکی هم مغزشویی شده است ... و «اعدام باید گردد»!! و باعث این کار هم مجاهدین هستند که با به کشتن دادن اعضای خود در کمپ لیبرتی باعث شدند که او این موضع‌گیری را بکند... بفرمایید منتظریم

حمیدرضا طاهرزاده: ایران، مهد تاریخی حقوق بشر و حکومت ولایت‌فقیه، بزرگ‌ترین ناقض و دشمن آن .

حمیدرضا طاهرزاده: ایران، مهد تاریخی حقوق بشر و حکومت ولایت‌فقیه، بزرگ‌ترین ناقض و دشمن آن

 

"ما تاریخ حقوق بشر را با خون خود می‌نویسیم"
(پروفسور کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر)
تاریخچه:
با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، جنبش بین‌المللی دفاع از حقوق پایه‌ای بشر، به مرحله بلوغ رسید و تقویت گشت. این اعلامیه که یک پیمان بین‌المللی است، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسید. این اعلامیه را عموماً نتیجهٔ بلافصل جنگ جهانی دوم تلقی می‌کنند که برای نخستین بار حقوق جهان‌شمولی را که همه ابناء بشر استحقاق آن رادارند به‌صورت جهانی بیان داشته و به رسمیت می‌شناسد. این اعلامیه مشتمل بر سی ماده است که بر اساس مفاد آن، حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را که تمامی انسان‌ها در هرکجای جهان باید از آن برخوردار باشند دقیقاً مشخص‌شده است.
این اعلامیه که به‌عنوان معیار و ضابطه مشترک از موفقیت برای همه مردمان و ملت‌های گوناگون تهیه و تدوین‌شده است باید توسط همگان رعایت، حمایت و محترم شمرده شود.
در همین رابطه قانون بین‌المللی حقوق بشر نیز کشورها را موظف به رعایت و اجرای تعهداتشان در این زمینه می‌نماید. کشورها با الحاق به معاهده‌های بین‌المللی تعهدات و وظایفی را بر اساس حقوق بین‌الملل به عهده می‌گیرند تا حقوق بشر را رعایت کنند، از آن‌ها حمایت نمایند و آن‌ها را به اجرا درآورند. علاوه بر آن دولت‌ها با تصویب معاهده‌های بین‌المللی حقوق بشر متعهد می‌شوند با اتخاذ تدابیر و تدوین قوانین داخلی سازگار و متناسب با تعهدات، وظایف معاهده‌ای خود را به اجرا درآورند و عملی سازند. مضافاً کشورهای اروپایی برای تضمین اجرای اعلامیه حقوق بشر، یک معاهده بین‌الملل دیگری نیز بنام کنوانسیون اروپایی حقوق بشر برای حفاظت از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی در اروپا در سال 1950 به تصویب رساندند که خود متضمن حفاظت از حقوق بشر ملل اروپایی بشمار می‌رود.
بر اساس این کنوانسیون، دیوان اروپایی حقوق بشر تأسیس گردید. به‌موجب آن هر فردی که احساس کند حقوق قانونی‌اش که به‌موجب این کنوانسیون از آن برخوردار است، توسط یک دولت عضو نقض شده‌، می‌تواند را سا در این دادگاه اقامه دعوا کند. احکام این دادگاه البته برای دولت‌ها لازم‌الاجرا بوده چنانچه قضات این دیوان نقض موردادعا را بر دولت‌های مرتبط الزام‌آور تشخیص دهند، این دولت‌ها متعهدند که آن را مرتفع کنند...
.
ازآنجایی‌که دولت‌ها معمولاً به‌عنوان بازیگران صحنه حقوق بین‌الملل محسوب می‌شوند، تشکیل این دیوان برای حفاظت افراد در برابر نقض حقوق بشر، یک ویژگی برجسته و مبتکرانه برای یک معاهدهٔ بین‌المللی دربارهٔ حقوق بشر به شمار می‌رود؛ چنان‌که افراد می‌توانند یک نقش فعال در عرصهٔ بین‌المللی ایفا کنند.
کنوانسیون اروپایی تنها موافقت‌نامهٔ بین‌المللی حقوق بشری ا‌ست که بالاترین درجه از حفاظت فردی را برای افراد تضمین می‌کند. جالب اینکه دولت‌های عضو نیز می‌توانند علیه دیگر دولت‌های عضو که کنوانسیون را نقض کرده باشند طرح دعوا کنند؛ اگرچه این قدرت به‌ندرت مورداستفاده قرار می‌گیرد.
در مقدمه این اعلامیه تصریح‌شده است که هدف اساسی آن، تبلور آرمان مشترکی است که برای همه ملل این جهان در نظر گرفته‌شده است. در جمله اول این مقدمه به فاجعه اعمال وحشیانه نازی‌های آلمان اشاره‌شده و بر اهمیت وافر حقوق نوین بشری صحه گذاشته می‌رود: "… ازآنجاکه شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل می‌دهد، عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه‌ای گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته؛ و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به‌عنوان بالاترین آمال بشر اعلام‌شده است..."
اعلامیه جهانی در تاریخ ۱۰ دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی با ۴۸ رأی موافق، ۸ نمایندهٔ غایب و بدون رأی مخالف به ‌تصویب رسید. اتحاد شوروی ، اوکراین،  بلاروس،  یوگسلاوی،  لهستان، چکسلواکی، عربستان سعودی و اتحادیه آفریقای جنوبی هشت نماینده‌ای بودند که در جلسه تصویب حضور نداشتند. هندوراس و یمن (که در آن دوره جزو کشورهای عضو بودند) رأی ممتنع دادند.
غیبت آفریقای جنوبی به دلیل داشتن نظام آپارتاید که عملکرد آن مستقیماً با تعدادی از مواد بیانیه در تناقض بود و غیبت نماینده عربستان سعودی نیز به دلیل مخالفت با ۲ ماده از اعلامیه: ماده ۱۸ که به همگان «حق تغییر دین و باور» می‌دهد و ماده ۱۶ که در مورد «برابری حقوق در ازدواج» سخن می‌گوید. غیبت شوروی را ماده ۱۳ بیانیه می‌دانند که به شهروندان اجازه می‌دهد تا کشور خود را ترک کنند و شوروی با این کار مخالف بود!
حقوق بشر از روزگاران کهن تا به امروز در ایران‌زمین
 ایران در همان روزبه این بیانیه رأی مثبت داد و ظاهراً تمام تعهدات مربوطه را در این زمینه پذیرفت. همان تعهدات و میثاق‌هایی که در زمان حکومت آریامهری و بعدها در ابعادی هولناک، غیرقابل‌تصور و به صورتی سیستماتیک و نهادینه‌شده در حکومت جبار ولایت‌فقیه به‌شدت نقض شده و همچنان استمرار دارد. شاه در جریان جشن‌های مفتضحانه ۲۵۰۰ ساله سلطنت در ایران در کمال بلاهت، خود را به کوروش نسبت داد و به او گفت: کوروش آسوده بخواب (زیرا) که ما بیداریم!؟ کوروشی که همه رفتار و کردار و حکومتش از اساس، مبارزه با همین ستمگران از نوع آریامهری و خمینی بود. برای درک موضوع خوب است نگاه کوتاهی به این شخصیت بزرگ حقوق بشر و منشور جاودانه‌اش بی اندازیم تا به‌خوبی بر همگان روشن شود که آن‌ها که بنام طرفداری از سلطنت و یا هر مستمسک دیگر در تلاش‌اند تا مزوّرانه خود را به کوروش وصل کنند، بدانند تا چه حد کوروش خصم آن‌ها و افکار و عملکردهای ضد ایرانی‌شان بوده است. او با دیدی ژرف بیان می‌کرد که ستیزش تنها با تاریکی و جهل است و برای رویارویی با آن شمشیر نمی‌کشد بلکه چراغ (آگاهی) می‌افروزد.
کوروش بزرگ پس از آزادسازی بابل در پرستشگاه مردوک خدای بزرگ بابل سخنانی گفت که از آن به‌عنوان اولین منشور حقوق بشر در تاریخ انسان یاد می‌رود. کوروش در حالتی نیایش گونه چنین گفت:
- اینک که به یاری مزدا، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشۀ دنیا را به سر گذاشته‌ام، اعلام می‌کنم:
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می‌دهد:

- دین و آیین و رسوم ملت‌هایی که من پادشاه آن‌ها هستم، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من، دین و آئین و رسوم ملت‌هایی که من پادشاه آن‌ها هستم یا ملت‌های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آن‌ها توهین نمایند. 

- من از امروز که تاج سلطنت را به سرنهاده‌ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می‌دهد، 
هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد 
و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید 
و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

وهم چنانکه دیدیم این امر به‌یک‌باره ارکان آن نظام فاسد وابسته و دستگاه اختناق پوسیده ساواکش را برچید و راه به سرنگونی محتومش برد.- من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم، نخواهم گذاشت، 
کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت 
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. 

- من تا روزی که پادشاه هستم، نخواهم گذاشت مال غیرمنقول یا منقول دیگری را به‌زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب‌مال، تصرف نماید 

- من تا روزی که زنده هستم، نخواهم گذاشت که شخصی، دیگری را به بیگاری بگیرد 
و بدون پرداخت مزد، وی را بکار وادارد.
من امروز اعلام می‌کنم که هر کس آزاد است که هر دینی را که میل دارد، بپرستد 
و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند، 
مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید،

و هر شغلی را که میل دارد، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است، به مصرف برساند، 
مشروط به اینکه لطمه به‌حقوق دیگران نزند. 

من اعلام می‌کنم که هر کس مسئول اعمال خود می‌باشد و هیچ‌کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده، مجازات کرد، مجازات برادر گناهکار و برعکس به‌کلی ممنوع است 
و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه‌ای مرتکب تقصیر می‌شود، فقط مقصر باید مجازات گردد، نه دیگران. 

- من تا روزی که به یاری مزدا، سلطنت می‌کنم، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به‌عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیردستان من، مکلف هستند که در حوزه حکومت و مأموریت خود، مانع از فروش و خرید مردان و زنان به‌عنوان غلام و کنیز بشوند 
و رسم بردگی باید به‌کلی از جهان برافتد.

و از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملت‌های ایران و بابل و ملت‌های ممالک اربعه عهده گرفته‌ام، موفق گرداند.
کوروش را ایرانیان پدر، یونانیان سرور و قانون‌گذار، یهودیان مسیح، بابلیان دوست مردوک می‌خوانند و برخی نیز بر این باورند که وی همان ذوالقرنین است که در قرآن کریم از آن یادشده است.
وضعیت حقوق بشر در دوران معاصر ایران
دوران حکومت سیاه آریامهری نیز با کشتار آزادیخواهان مجاهد و مبارز و دگراندیشان توسط عوامل سرکوبگر و شکنجه‌گرش در ساواک و سایر دوایر امنیتی شناخته می‌رود. دستگیری و زندانی کردن و شکنجه به بهانه داشتن و یا مطالعه کتب آگاهی‌بخش که از آن به‌عنوان نشریات ضاله یاد می‌شد و یا صرف اندیشه‌ای آزادی‌خواهانه، سرنوشت ایرانیان آزاده‌ای بود که در سر سودای آزادی ایران را داشتند، بدون اینکه حتی دست به سلاحی هم برده باشند. چه بسیار از مجاهدین و فداییان خلق را به همین اتهام به جوخه‌های تیرباران سپردند و البته با این اعمال جنایت‌کارانه راه سرنگونی خویش را نیز هموار می‌کردند. تا اینکه جیمی کارتر با تز حقوق بشر خود وارد صحنه معادلات سیاسی جهان شد و بر شاه فشار آورد که در زندان‌ها موضوع حقوق بشر را دستکم با متوقف کردن شلاق رعایت کند
شایان‌ذکر است که در آن روزگار زنی معلوم‌الحال و بدنام به نام اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه بر کرسی ریاست هیئت ایران در کمیسیون حقوق بشر در ژنو و نیویورک تکیه زده بود و رژیم شاهنشاهی و حکومت سرکوبگرش را در سازمان ملل نمایندگی می‌کرد و درعین‌حال به قاچاق هروئین نیز اشتغال داشت و درمواردی هم منجر به دستگیری او و بی‌آبرویی بیشتر برای شاه و دربارش می‌شد! واقعاً چه انتخاب اصلحی!؟ همان شاهزاده خانم پست‌فطرتی که عامل زنده سوزاندن شهید بزرگ امیر مختار کریم پور شیرازی، روزنامه‌نگار میهن‌دوست و مبارز و یار و غمخوار پیشوای ملی کردن نفت دکتر مصدق بود. همان روزنامه‌نگار متعهد و دلیری که گفته بود:
 ”ما سوگند خورده‌ایم که تا پای جان از حقوق این گرسنگان و برهنگان در مقابله با سرنیزه و قلدری، بی‌باکانه، دفاع کنیم“
البته دکتر مصدق، شجاعانه و به‌حق در دوران پرافتخار صدارتش با برچیدن بساط دفاتر افراد وابسته به خاندان سلطنت، آن‌ها و به‌ویژه اشرف را به خارج تبعید کرده و تلاش کرد تا دست این اختاپوس تبهکار را از چنگ‌اندازی به مال و ناموس مردم ایران کوتاه کند و آن را ریشه‌کن سازد.
کارنامه این پرنسس بدگهر و سایر اعضای خاندان حقیر سلطنت بسا ننگین‌تر، حجیم‌تر و جنایات کارانه تر از آن است که در این کوتاه نوشته به آن پرداخته شود.
و اما با سرقت رهبری قیام و تشکیل حکومت جبّار و خون‌ریز فاشیسم مذهبی توسط خمینی جلاد، تمام اساس، اصول و مبانی حقوق بشر که حداقل توسط شاه و دستگاهش به‌ناچار و به‌طور فرمالیستی هم که شده بود در سالهای آخر حکومت، به‌طور قطره‌چکانی رعایت می‌شد، مطلقاً توسط خمینی ملعون، نفی و به قربانگاه کشیده شد. از همان آغاز کار، این جنایتکار بی‌هویت، بنا را بر کشتار و شکنجه و سرکوب گذاشت و به نوباوگان خردسال و پدران و مادران سالخورده و زنان باردار نیز کمترین ترحمی نشان نداد و هر کس که سخنی و یا نغمه‌ای از آزادی سرمی داد، او را به هر شکل دشمن خویش و نظام ضد بشری و ضدایرانیش تلقی کرده و به سفاکانه ترین صورت ممکن به مسلخ می‌برد. هزاران تن از نوجوانان بی‌دفاع را که تنها جرمشان صرفاً پخش و یا در دست داشتن اعلامیه‌ای از مجاهدین بود، بدون احراز هویت قتل‌عام می‌کرد. تاکنون این حکومت انسان ستیز بیش از ۱۲۰۰۰۰ انسان شریف و آزاده را به دلیل مخالفت با این رژیم جهل و جنایت سبعانه تیرباران کرده است.
درست در مقابل چشم‌پوشی دستگاه مماشات گر غرب در مقابل این‌همه بی‌قانونی و کشتار و شکنجه در رژیم ولایت‌فقیه، مقاومت ایران و به‌ویژه رهبری آن از ابتدا پرچم‌دار و پیشتاز دفاع از حقوق بشر مردم ایران در تمامی صحنه‌های بین‌المللی بوده است. این مقاومت و اعضای پاک‌بازش در همین کارزاری که مسعود رجوی بنیان نهاد با تمام قوا به افشای جنایات رژیم پرداخته و در ارگان‌های بین‌المللی پوزه دشمن را به خاک مالیده و با 62 قطعنامه شدیداللحن محکومیت در ارگان‌های ملل متحد، رژیم را به‌عنوان بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در سطح جهان افشا و محکوم نموده است. در این زمینه شهیدان ارزشمندی همچون پروفسور کاظم رجوی که گفته بود "ما حقوق بشر را با خون خود می‌نویسم" و دیگرمبارزان والامقامی ازجمله محمدحسین نقدی کاردار پیشین ایران در ایتالیا و نماینده شورا در این کشور، مجاهد شهید زهرا رجبی از مسئولین بلندمرتبه سازمان مجاهدین و نماینده اعزامی مقاومت برای کمک و یاری‌رساندن به پناهندگان ایرانی در ترکیه و بسیاری دیگر که در این زمینه به دلیل فعالیت‌های افشاگرانه‌شان توسط دیپلمات تروریستهای اعزامی رژیم ولایت‌فقیه به قتل رسیدند، خود گواه بهای سنگینی است که این مقاومت خونباربرای تحقق آرمان والای حقوق بشر در ایران پرداخته است.
اما شوربختانه علیرغم این‌همه محکومیت در ارگان‌های ملل متحد، این سازمان در ادامه همان سیاست ننگین مماشات غرب با چشم‌پوشی بر روند هولناک و وخامت بار وضعیت حقوق بشر به‌طور خاص در دوران روحانی شیاد و جنایتکار، با بیش از دو هزار اعدام در کارنامه ننگینش که رکورددار اعدام در جهان است، از ارجاع پرونده جنایات وحشیانه‌این رژیم خون‌خوار و انسان ستیز به شورای امنیت امتناع ورزیده و درنتیجه این سیاست احمقانه دست رژیم را برای کشتار بیشتر مردم دردمند ایران باز گذاشته است!
حال با توجه به شرایط پرمخاطره‌ای که جهان متمدن با آن مواجه است که البته بی‌شک به دلیل مماشات و استمالت غرب با این رژیم تروریست پرور ایجادشده که خود بالمآل به‌طور اتو دینامیک موجب بروز، ترویج و تقویت جریان تروریستی موسوم به داعش شده، جامعه جهانی بیش از هر زمان نیازمند یافتن راه‌حل مناسبی در تقابل با این بحران فزاینده تروریستی در منطقه و کل جهان می‌باشد. البته این نوادگان حرامزاده ابو داعش حاکم بر میهنمان است که این روزها عرض‌اندام می‌کنند و جنایاتشان را از عراق و شام و خاورمیانه به خیابان‌های اروپا هم کشانده‌اند. خمینی و فرزندان خلف فرومایه‌اش در کشتن و دست بریدن و چشم از حدقه درآوردن و سایر مجازات‌های سبعانه که نمونه هولناک اخیر آن خارج کردن بخیه از صورت کودک مجروحی بود که والدینش توان پرداخت هزینه یک بخیه را نداشتند!، خود مبلغ و مرشد این نوادگان عقیدتی و مسلکی داعشی می‌باشند. پیش از حملات تروریستی خیابان‌های پاریس توسط فرزندخواندگان رژیم تروریست پرور ولایت‌فقیه، ابو داعش و عواملش در عراق با موشک‌پرانی دیوانه‌وار خود 24 تن از قهرمانان مجاهد را به طرز وحشیانه‌ای در زندان لیبرتی به شهادت رسانده و ده‌ها تن را نیز شدیداً مجروح و مصدوم نموده بودند که البته بازهم با بی‌عملی غرب به‌ویژه آمریکا و سازمان ملل مواجه شد! این‌گونه حملات برعلیه جان مدافعان بی‌دفاع آزادی در لیبرتی و قبلاً در اشرف بدون کمترین تردید داغ ننگ جاودانی است بر پیشانی آمریکا و ملل متحد و اتحادیه اروپا که بارها و به‌صورت مکتوب نسبت به امنیت و حفاظت آن‌ها متعهد شده‌اند، به‌راستی این سازمان ملل متحد است یا سازمان دول مماشات گر متحد که روزگاری برای برقراری صلح و امنیت در جهان پایه‌ریزی شده بود؟
متأسفانه ارباب بی‌مروت دنیا به سرکردگی رئیس‌جمهور آمریکا کلیّه تعهدات خویش را در قبال تضمین سلامت و امنیت اعضای مقاوم مجاهدین در رزمگاه لیبرتی، صرفاً به خاطر کنار آمدن با رژیم برای رسیدن به توافق هسته‌ای، زیر پا گذارده و ازاین‌جهت دیگربار همان‌گونه خیانت‌هایی را که به رهبر فراموشی ناپذیر ملت ایران دکتر مصدق بزرگ مرتکب شده، تکرار نمودند.
اما مایه مباهات ماست که رئیس‌جمهور برگزیده این مقاومت، علیرغم واقعیت دردناکی که این مقاومت سرخ‌فام خود قربانی اصلی جنایت‌های ضد بشری آخوندی بوده و دستکم ده‌ها هزار تن از اعضا و هواداران پاک‌باز و شجاعش توسط این رژیم خون‌خوار ضد بشری شکنجه و اعدام گشته، به لغو حکم اعدام فراخوان می‌دهد و خانم مریم رجوی صراحتاً و به تأکید آن را در برنامه ده ماده‌ای خود برای آینده ایران می‌گنجاند. این دقیقاً همان روح متعالی انسان‌دوستی و رویکرد والایی است که از دیرباز مصلحین بشری و نیاکان ما از کوروش گرفته تا مصدّق و حنیف نژاد و رجوی و خیابانی و دیگر مبارزان همچون جزنی ها و پاکنژاد ها و سایر تلاشگران راه آزادی و حقوق بشر به دنبال آن بوده و می‌رود تا به دست توانای مردم ایران و فرزندان دلاورشان یعنی رزمندگان، پرچم‌داران و سالاران بزرگ آن در رزمگاه لیبرتی با سرنگونی تام و تمام این رژیم تبهکار و جبار آخوندی با همه جناح‌ها و اعوان‌وانصارش این خواسته دیرینه مردم ایران را محقق سازند.

پاریس - دهم دسامبر سال 2015 مصادف با روز جهانی حقوق بشر

Monday 7 December 2015

حمید رضا طاهر زاده: در سوگ جگرسوز رفیق هنرمند و همرزم خستگی ناپذیرمان منصور قدرخواه

حمید رضا طاهر زاده: در سوگ جگرسوز رفیق هنرمند و همرزم خستگی ناپذیرمان منصور قدرخواه
                  
 
منصور قدرخواه
منصور وار گر ببرندم به پای دار
مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست
خبر کوتاه بود و بس دردناک و باورنکردنی! منصور با آن همه شادابی، شور و تلاش و انگیزه برای مبارزه با دژخیمان حاکم و بخصوص ایادی و مزدوران رنگارنگ و امدادرسانان قلمی و هوچی گرهای خودفروخته اش در خارج، شوربختانه به ناگاه در کمال بهت و ناباوری از میانمان پرکشید و روی بسوی اقلیم جاودانگان نهاد و همه دوستدرانش را در سوگی بس دلگیر و جگرسوز فرو برد.
او را از دیر باز و قبل از اینکه رسما به شورای ملی مقاومت بپیوندد میشناختم. جوانی با سودای آزادی در دل، وجودش سرشار از امید و انرژی بود و از یکسو در قلب پرمهر و با صفایش کینه و نفرتی ژرف به آخوندهای خونخوار و آدمکش موج میزد و از سوی دیگر عشقی بیکران به رزمندگان مجاهد وجودش را سرشار از انگیزه های ناب مبارزاتی کرده بود. علاقه وافرش به مسعود رجوی وصف ناپذیر بود و او را ازصمیم دل میستود و در دل آرزوی دیدارش را میپرورانید. تا اینکه رسما به عضویت شورا درآمد و خوب یادم میاید که برای شرکت در اولین اجلاس شورا پس از پذیرش عضویتش، با هم همسفر هم بودیم و منصور از فرط شور و هیجانی که برای دیدار مسعود و مریم و سایر رزم آوران جان برکف مجاهد داشت سر از پای نمیشناخت و ثانیه شماری میکرد. از این به بعد او در کسوت یک عضو شورا با تعهدات جدید و عزمی صد چندان پای در میدان مبارزه گذاشت و تا آخرین دم حیات کوتاه و پربارش به آرمان آزادی و دفاع از مجاهدان و مبارزه با رژیم جانی و ایادی خونخوارش که کینه وحشتناکی به او داشتند وفادار، استوار و سرفراز باقی ماند. منصور در کار هنریش که کارگردانی تئاتر و سینما و عکاسی بود به مهارتهای چشمگیری دست یافت و در این رشته تحصیلات آکادمیک خود را در آلمان با موفقیت به انجام رسانده بود. او هنرش را در کمال تواضع و بی هیچ چشمداشتی در مسیر مقاومت و در مصاف با دیکتاتوری خونخوار ولایت فقیه بکار میگرفت. در همه آکسیونها و تظاهراتهایی که مقاومت برگزار میکرد با شور و اشتیاقی وافر و درعین حال در کمال فروتنی و با مهر، دوربینش را بدست میگرفت و در تمام مدت برنامه مشغول تهیه عکس و فیلم بود. در حالیکه از یک دوجین بیماری های جدی رنج میبرد در سرما و گرما و باران و برف این کار را بطرز خستگی ناپذیری تا به آخر ادامه میداد. او معتقد بود که این لحظات تاریخی را باید به بهترین وجه ممکن ثبت و ضبط کرد زیرا که تبلور اراده و فریاد آزادیخواهانه مردم ایران و مقاومتشان برای تحصیل آزادی است و باید به وجه نیکو این کار را برای استفاده بهینه مبارزاتی و رساندن پیام مردم ایران و مقاومت آنها به گوش کر فلک و نیز ثبت در سینه تاریخ به شایستگی انجام داد.
 به گواه همه اعضای شورا، او همیشه در جلسات شورای ملی مقاومت با شور و هیجان و با همان لهجه شیرین اصفهانیش روی مواضع سرسختانه خود در دفاع از مجاهدین تأکید میکرد و از هر فرصتی با ذهن خلاق و مبتکرش برای بیان طرحها و پیشنهادات سازنده اش جهت ارتقای کار مقاومت بهره میجست. در ورای همه اینها او با فروتنی انقلابیش همواره خود را یک هوادار و بقول معمول و مرسوم، اشرف نشانی ساده قلمداد میکرد. همین امر یعنی جدّیت و تمرکز مستمر او در جبهه جنگ سیاسی با رژیم و عوامل و مزدوران گوناگونش منصور را تبدیل به یک دشمن قسم خورده آنها کرده بود. مزدوران دنی کینه عمیقی از وی به دل داشتند و نسبت به هر موضعگیری جانانه او عکس العملی خصمانه و وقیحانه نشان میدادند و با همان ادبیات منحط و لمپنی آخوندی، منصور را آماج تیرهای زهرآگین خویش میکردند. اما مبارز خستگی ناپذیرمان اتّفاقا با همان روحیه همیشگی سخت جنگنده اش، از این کینه توزیهای ارتجاع خونخوار استقبال میکرد و اراده مبارزاتی خود را در این جنگ خونین صیقل میداد.
 او طی قریب به دو دهه روی ماهیت تروریستی رژیم مطالعه و تحقیقی عمیق بعمل آورد و نتیجه آن تهیّه و ارائه فیلمهای مستندی در رابطه با عملکرد تروریستی این بانکدار بزرگ تروریسم جهانی در مجموعه ای با نام ردّ پای ترور شده بود. از ابتدای کار با من و برخی دیگر از اعضای شورا نیز مصاحبه هایی بعمل آورد و از آن برای فیلم خویش بهره جست. برای خاموش کردن این آتشفشان سرکش، رژیم از هر طریق ممکنه از قبیل تطمیع، شانتاژ و تهدید و غیره نتوانست در اراده و عزم قدرتمند او در حمایت مستمرش از مقاومت و پایداری و افشاگریهای ارزشمند و مستمرش خللی وارد کند. او از این توطئه ها در هر موقعیتی پرده برمیداشت و زخمی کاری بر پیکره این گونه پروژه های وزارت اطلاعات خونریز و بدنام آخوندی وارد میاورد. قلم بمزدان بیرحم و بی مقدار، حتی پس از درگذشت جانگدازش دست از کار زشت و کثیف خود برنداشتند و سعی کردند با نوشتن مقالات ولی فقیه پسندانه شان باز هم همان لوش و لجنهای همیشگی و همان فرافکنیهای دیرین را علیه وی بکار بگیرند. این روزها در کمال فرومایگی و دنائت، "خصمهای سیاسیش "، همان قطاع الطریقهای در کمین نشسته در مسیر خونبار مقاومت، در صدد برآمده اند تا در مماتش هم منصور ما را که چون درختی استوار و محکم که پای و ریشه در اعماق زمین این مقاومت دوانده بود به "بوته ای سرگشته و غلتان در وادی استبداد و اشتباهات رهبری!!؟" تشبیه کنند و آنهمه موضعگیریهای سرسختانه و سخنرانیها و مقالات آتشین و آثاری را که طی یک ربع قرن در دفاع جانانه اش از مقاومت و مجاهدین و رهبری هوشمندانه و پاکبازانه آن در کمال سرافرازی بعمل آورده تخطئه کنند و شخصیت مبارزاتیش را با ادعاهای مضحک و بیهوده ای از این باب که این حرفها مال خودش نیست! منکوب کنند. اما هیهات که بر تارک کبریایش این خس و خاشاک غباری نخواهد نشاند. دریغا که متاسفانه جامعه هنری خارجه نشین هم بدلیل این مواضع سرسختانه اش وی را مورد بی مهری و سانسور چندش آوری قرار دادند و سعی کردند که هنرش را که مثل سلاحی برّا علیه ارتجاع بکار میگرفت خاموش کنند. زهی نامردی و بیشرمی بر اصحاب مدعی آزادی که رفتاری اینچنین شرمگینانه با وی و هنر جنگنده اش داشتند!

منصور در پهنه پیکار بی امان برای آزادی و در آوردگاه رزم با دشمنان قسم خورده خلق و آنهایی که خائنانه جبهه عوض کرده و به اردوگاه دشمن پیوسته بودند جانانه ایستاد و بدون تردید، دراین صحنه نبرد در زمره مبارزان آزادی ستانی است که میهن ما به او خواهید بالید و جاودانگیش مهری است ابدی بر همه میثاقها و مسئولیتهایی که او طی قریب یک ربع قرن در مسیر تحققشان جانفشانی کرد. همانهایی که با دروغ و افترا برای خوشرقصی در بارگاه ولایت از هر سو هزاران خدنگ مسموم بلا به او نشانه رفتند و بجان رنجورش درد و بر پیکرش زخمهای نامرادی و کینه جویی میزدند، حال که او از میان ما رفته و دستش از این دنیا برای پاسخهای دندان شکنش به آن جماعت لاشخواری که به جسدش لگد میکوبند کوتاه شده، برایش اشک تمساح میریزند، که منصور چنین و چنان بود!؟ باید به این جماعت هرزه و دریده خودفروش گفت زهی بیشرمی و بیشرافتی ! بهتر است خفقان بگیرید و خاموش باشید ! اگر منصور آنچنان بود که شما در کمال ناجوانمردی فرافکنیش میکنید، یقینا در آن روزگار که از پشت به مقاومت خنجر زدید و خیانت کردید، بهمراه تان، کاروان مقاومت گلگونمان را ترک میگفت و همچون شمایان حقیر، به صفوف جانیان و خودفروختگان بیمقدار و مجیزگوی ولایت می پیوست. اگر بحث نعمات مادی مترتب بر ماندن در مقاومت است، شرمتان باد شمایان که تا خرخره از این بابت بدهکار این مقاومت هستید و منصور که در کمال ساده زیستی و با تلاش و کوشش و عرق جبین و کدّ یمین خود، زندگی ساده و افتخارآمیزش را در کادر مقاومت میگذرانید و هر روز هم مصمم تر از قبل در این وادی طی طریق میکرد بی نیاز از هر گونه پاسخی است.
 اما یادش بخیر منصورکه حلاج وار پیشاپیش درد و رنج همه این تیرهای شرزه را بجان خریده بود و خم به ابرو نمیاورد و در پاسخ به این نامرادیها و رذالتهای حضرات آبروباخته، این شعر حافظ را ترنم میکرد:
 منصور وار گر ببرندم به پای دار
مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست

و به نادمان و از راه برگشتگانی که در خدمت حکام ظلمت و سیاهی آخوندی درآمده بودند به طعن میگفت بقول حلاج بیایید و مرا بکشید تا هم من آرامشی بیابم و هم شما پاداشتان را از خلیفه ارتجاع دریافت کنید!
یاد این رفیق خستگی ناپذیر و بزرگوارمان گرامی و خاطره اش هر چه تابناکتر باد. ضایعه دریغ انگیز فقدان اسفبارش را به خانواده گرامی و داغدارش و به رهبری مقاومت ایران مسعود رجوی و رئیس جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی، به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران و اعضای گرانقدر و پایدار و مبارزش در رزمگاه لیبرتی و دیگر همسنگرانم در شورا و خانواده بزرگ مقاومت ظفرنمونمان از صمیم قلب تسلیت میگویم. باشد تا در بامدادان آزادی میهن بخون تپیده مان، مردم ایران و بخصوص مردم شریف و هنرپرور اصفهان، نام بلند این فرزند دلاور و مبارز آزادیخواه خود را زیب کوی و برزن و دانشکده های هنرخود کنند. با او تجدید عهد و میثاق میکنیم که راه پرافتخارش را بقول صبای شهیدمان تا به آخر و تا آخرین نفس تا روز تحقق آرمان خجسته آزادی ادامه بدهیم. راهش پررهرو باد! و روان پرفتوحش قرین نور و آرامش باد !
با مهر و احترام. حمیدرضا طاهرزاده – پاریس در آستانه 16 آذر 1394

 
منصور قدرخواه

به یاد آن «سه آذر اهورایی»
عبدالعلی معصومی عضو شورای ملی مقاومت ایران
۶۲ سال پیش, آن «سه یار دبستانی» ـ قندچی, آذر شریعت رضوی و بزرگ نیا ـ دانشجویان آزاده دانشکده فنی دانشگاه تهران, با گلوله کودتاچیان, به هنگام ورود نیکسون به ایران, پرپر شدند, اما, شعله داغ آنها هرگز خاموش نشد و چون مشعلی فروزان در دست و دل دانشجویانِ دلبسته آزادی, بیتاب و توفنده, بر دل سیاه شب و شبپرستان, آذر افکند.
راستی، از انسان چه به یادگار میماند جز یاد بیتاب؛ جز شعله عشقی بی قرار که در دل زبانه می کشد, به هوای آزادی:
«آه, اگر آزادی سرودی میخواند/ کوچک/ همچون گلوگاه پرنده یی/ هیچ کجا دیواری فروریخته برجای نمی ماند» (شاملو).
از دل کهنترین دورانها تا این زمان, کدامین یادها، فروزان و شعله ور، چون نور ستارگان هزاران سال پیش، به سوی دیدگان بیدار ما, شتابان و بی وقفه, در پروازی جاودانه باقی ماند؟
بیتردید همه آنها که برای برافروختن مشعل بزرگ آزادی بشر, با سوختبار وجودشان به جنگ تاریکیها تاختند, ماندند و ماندگار خواهند بود.
مگر میتوان نوری را که آرشها، سیاوشها، مزدکها، علی ها و حسین ها، بابکها، امیرکبیرها، ستّارخانها، مصدّقها، حنیفنژادها، پاکنژادها، جزنیها، احمدزادهها و گلسرخیها و هزاران هزار جان شیفته دیگر, با مشعل جانشان, بر پیکر شبزده و زخمدار ایران زمین تاباندند, از میان برد؟
«اگر همه تاریکیهای جهان جمع شوند, شعله یک شمع را نمی توانند خاموش کنند».
نور ماندگار خواهد بود, نابودی, تنها در کمین سیاهیها و تاریکیها و پلشتیهاست. چه به جای ماند از آن همه عربده جویی گزمگانِ تیغ به کف که برای ماندگاری شبِ بیداد, در امتدادی هزاران ساله, «به هیاهو, شمشیر در کبوتران نهادند»، جز، خرمن خرمن، نفرین و لعنت و مرده باد و نابود و نابودتر باد؟
چرا ما امروز پس از 62 سال, یاد آن «سه آذر اهورایی» را همچون مشعلی شعله ور, در هر کوی و گذر, در پنجه های پولاد, فراراه خود، برافراشته، نگه میداریم و از آن قدّاره بندانی که در هر خِطّه و میدان, فرش خون گستردند, نه تنها, هیچ نشانی نمی یابیم, بلکه, حتّی، یاران دیروزشان, هریک, در تکاپوی آن است که نام و دامان خود را از ننگ وجودشان برکنار نگه دارد؟
«سه آذر اهورایی»: قندچی, شریعت رضوی و بزرگ نیا
ما، به جان، خاک پای مصدّق را توتیای چشمانمان کرده ایم, امّا, کجایند شیفتگانِ دیروزی جلّادانی که تیشه بر ریشه بنای دولت ملی دکتر مصدق ـ کانون امید و اعتماد مردم داغدار ایران زمین ـ زدند و آن یگانه مرد را از پای و پویه افکندند و قلبِ یار و همسنگر پاکبازش, دکتر فاطمی, آن جانشیفته آزادی را با گلوله های سربی در خون نشاندند؟
چه کسی و چه کسانی را سراغ می توان کرد که از کودتای ننگبار 28مرداد به نیکی یادکند و خود را همپیوندِ کودتاگرانِ خونریز آن بنامد؟
از دلِ خونین تجربه های دیروز و دیروزها چه می بوییم؟ جز عطرِ ماندگاری جانهای شیفته یی که دل به ننگ بیداد نسپردند و با مشعل وجودشان قلب تیره شب را به آتش کشیدند. پس چه باک از پرپرشدن, هنگامی که هر گلبرگ پریشان در باد, بذر صد لاله آتش پیکر را در دل می پرورد؟
راستی، گزمگانِ کودتاگر, چرا, آتش به جان این «سه آذر اهورایی» افکندند؟ هراسشان از چه بود؟ مگر زمزمه پنهانِ قلبهای این «سه یار دبستانی», نویدگرِ چه راز و رمزی بود؟ و در این سه گوهر شبتاب, چه نیروی معجزه گری نهفته بود که جانِ بی روشنای جلّادان, تا بدان پایه از آن هراس داشت؟ جز حربه جهل سوزِ آگاهی و نیروی شگفتِ رزمندگی و جانبازی؟
مگر در این حقیقت تابناک تردیدی می توان کرد که سر به هم دادنِ شعله های سرکش آگاهی و جانبازی خلق به پاخاسته, بنیادِ بیدادِ ستمگران دیروز را برافکند و در زمانی، نه دور و نه دیر، بنای کاخ جهل و جورِ جنایتپیشگان امروز را نیز بر دل و مغز تباهشان آوار خواهدکرد؟
اگر نه چنین بود چرا, اینان نیز چون پیشینیان جنایتکارشان, از سربرآوردن یک جوانه آگاهی و شعور, و از تپشِ یک رگ رزمندگی و پاکبازی, اینهمه هراس و واهمه دارند؟
خمینی در پیامش به مناسبت بازگشایی دانشگاهها در مهرماه 1358, «دانشگاه و دانشگاهیان» را «چراغ راه هدایت و راهنمای ملت به سوی تعالی و سعادت و فضل و فضیلت» خواند و از «استادان و دانشجویان دانشگاهی سراسر کشور» تشکر کرد که «مکانهای علمی مقدّس خود را به صورت دژهایی مستحکم و سنگرهای شکست ناپذیر درآوردند و از استقلال و آزادی میهن عزیز خود دفاع نمودند... و دشمن خونخوار را دفع نمودند...» او در این پیام, ازجمله, گفت: «سلام بر دانشجویان و استادانی که در سالهای طولانی اختناق, با محرومیتها و شکنجه ها و ناراحتیهای روحی و جسمی مواجه و با شجاعت و شهامت در مقابل استبدادها و قُلدُریها ایستاده و تسلیم قدرتهای شیطانی نشدند...»
هم او, شش ماه بعد, در پیام نوروزیش در اوّل فروردین 1359, اعلام کرد: «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید... تا دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی».
او در همین پیام «طبقه روشنفکر دانشگاهی» را «بریده از مردم» خواند و تأکید کرد: «اکثر ضربات مُهلِکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته یی است که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند...» (روزنامه جمهوری اسلامی, 6فروردین 1359).
مگر دانشگاه در این شش ماه, به کدامین بلای ویرانگری دچار شده بود که یکباره, از سکوی افتخارِ «مکانهای علمی مقدّس» و «دژهایی مستحکم و سنگرهای شکست ناپذیرِ» مدافعِ «استقلال و آزادی میهن عزیز», و دفع کننده «دشمن خونخوار», به قعر چاهِ «محیط ناسالم» سقوط کرد؛ چاهی که «اکثر ضربات مُهلک» را به جامعه وارد کرده است؟
مگر در این شش ماه دانشگاه همچنان «سنگر آگاهی و آزادگی» نبود و در فراسوی افشای چهره گندم نمایان جوفروش, شتابان و بی وقفه, گام نمی زد؟ پس چرا خمینی تا به این حدّ, از آن برانگیخته و خشمگین شده بود؟
سرمقاله روزنامه «جمهوری اسلامی» (30فروردین 59), رویه پنهان این خشم را واگویه می کند: «... مگر نه آن که دانشگاههای ایران در طول یک سال گذشته, عوض آن که بازویی در خدمت انقلاب باشد... به صورت مأمن و مأوای ضدّانقلاب درآمده است؟ ... گروهکها توانستند ... این محیط را پایگاهی برای تهاجم خود به سمت نظامِ تازه تولّدیافته جمهوری اسلامی قراردهند... شوراهای به اصطلاح دانشجویی که تشکیل شد, عمدتاً با تَبانی چریکهای فدایی خلق و پیکاریها و مجاهدین خلق... دانشجویان معتقد به خط امام را در اقلیت قراردادند و کم کم دسیسه و توطئه و هیاهو, امکان هر نوع فعالیت آزاد و دموکراتیک, به عنوان واقعی آن, را از دانشجویان سلب کردند... اینان بی شرمی را تا بدانجا رساندند که هنگام انتخاب دانشجو برای یکی از دانشکده های هنری, تمام جوانان معتقدِ مسلمان را تصفیه کردند و با تقریب 99درصد کسانی را اجازه ورود به دانشکده دادند که یا مارکسیست و یا آمادگی مارکسیست شدن را داشت. آن چه در دانشگاه تبریز به هنگام سخنرانی حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رخ داد یک استثنا نبود, بلکه یک قاعده بود...»
تردیدی نمی توان داشت که وقتی دانشجو آگاهی یابد و چهره واقعی آنهایی را که در ظاهر دم از دفاع از خلق می زنند و در خلوت با دشمنان خلق, در حال بندوبستهای پنهانی هستند, بشناسد, دمار از روزگارشان خواهد کشید و به رَجّاله هایی مانند خمینی و پادوهای رذل بارگاهش, مانند خامنه ای و رفسنجانی, فرصت دجّالگری بیشتر نخواهد داد.
هم از این رو بود که از 29 فروردین 59, تا چند روز بعد, اوباش مسلّح در سراسر شهرهای ایران, وحشیانه, به دانشگاهها یورش بردند و برای «فتح» این «سنگر آزادی» از انجام هرگونه رذالتی کوتاهی نکردند. شمار کشته ها و زخمیهای دانشگاهها در چهار روزِ از پیش تعیین شده (29فروردین تا اول اردیبهشت) طبق گزارش روزنامه «انقلاب اسلامی» اول اردیبهشت 1359 (روزنامه بنیصدر, رئیس جمهور وقت) چنین بود: «دانشکدة بابلسر 30زخمی, دانشگاه شیراز 310 زخمی, دانشکده تربیت معلم تهران 100زخمی, دانشگاه مشهد 400زخمی و یک کشته, دانشگاه تهران 491 زخمی و 3کشته, دانشگاه جُندی شاپور 700زخمی و 5کشته, دانشگاه سیستان و بلوچستان 50زخمی و یک کشته, دانشگاه گیلان 7کشته و صدها زخمی و...»
پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژیم با «تصفیه های عقیدتی», متلاشی کردن شوراهای انتخابی, جایگزین کردن مهره های سرسپرده در پُستهای اصلی, بر آن شدند که دانشگاهها را به «حوزه» تبدیل کنند و بر آن خاکستر مرگ و تباهی بپاشند. برای پیشبرد این مقاصد ضدآزادی، به فرمان خمینی «ستاد انقلاب فرهنگی» و بعد, «جهاد دانشگاهی», به مثابه بازوی اجرایی آن تشکیل شدند و دانشگاهها را به عرصه یکه تازیهای خود تبدیل کردند. امّا, دانشگاه از آن پس نیز همچنان «سنگر آگاهی و آزادی» باقی ماند و تا امروز لحظه یی از مبارزه برای آزادی ایران زمین و از میانبردن رژیم آزادی کش و آگاهی ستیز آخوندی پای فراپس نکشید و همچنان که در قیام چند روزه دانشگاه تهران در 18تیرماه 1378 و در خیزشهای سال 1388،به عیان دیدیم به اهرمی قدرتمند در فراسوی سرنگونی رژیم پا به گور آخوندی تبدیل شد.
تردیدی نیست که جوانان جان برکف این میهنِ در خون غرق در دانشگاههای سراسر ایران زمین و در ارتش رهایی, در آینده یی نزدیک، کاخ پاگرفته بر بنیاد بیداد و جنایت این رژیم سفّاک را بر سر گردانندگان و پاسدارانشان آوار خواهند کرد و آرزوهای گره خورده در دلهای همه دردمندان و مشتاقان آزادی ایران زمین تحقّق خواهد یافت و با پشتوانه این نیروی شگفت و زوال ناپذیر، روزی خورشید آزادی بر سراسر ایران زمین خواهد تابید و نسل ضحّاک و حجّاج و مغول و شاهان صفوی, مانند نیاکانشان، به گور خواهد رفت.
«من هراسم نیست: ز نگاه و ز سخن عاری/ شب نهادانی از قعرِ قرون آمده اند/ آری! / که دل پُر تپشِ نوراندیشان را /وصله چکمه خود می خواهند / و چو بر خاک درافکندندت / باور دارند / که سعادت با ایشان به جهان آمده است./

باشد! باشد! /من هراسم نیست, /چون سرانجامِ پُر از نکبتِ آن تیره روزانی /که جنایت را چون مذهبِ حق موعظه فرماید، می دانم چیست /خوب, می دانم چیست» (شاملو, شعر «پیغام» ـ 20تیر1360).
سخنرانی دکتر محمد ملکی در مراسم خاکسپاری مادر مجاهد (مادر داعی)‌ در تهران
دکتر محمد ملکی
مراسم تشییع و تدفین مادر مجاهد، مهری جنت پور(مادر داعی) دربهشت زهرا در تهران برگزارشد. در این مراسم دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعداز انقلاب، بر مزار مادر سخنانی ایراد کرد و یاد این مادر بزرگوار را گرامی داشت.
دکتر محمد ملکی گفت:‌ «در وصف این زنی که، انسانی که در طول زندگیش واقعا زینبی زیست چی بگویم. واقعا زینبی زیست و فرزندانی تربیت کرده تحویل جامعه داده نه تنها فرزندان خودش بلکه خیلی از بچه هایی که آنطرف مرز هستند زیر موشک هستند. زیر هزاران گرفتاری هستند و مشکلات. ولی مثل کوه ایستاده اند اینها فرزندان این مادر هستند. چه سعادتی خیلی ها میان به این دنیا زندگی می کنند و لذت می برند و میروند اما لذتی که اینگونه مادران می برند نوع دیگری است.
مادر...
من چی بگم از محبت های تو از حرفهای تو وقتی که میتونستی حرف بزنی از شناخت تو، استعداد تو، از مغز تو که تا آخرین لحظه کار می کرد و فعال بود.
فقط میگم که بعد از تو خیلی ها یتیم شدند. میگن انسان بعد از مرگ مادرش یتیم میشه ما واقعا یتیم شدیم.
تو زینب گونه زیستی. تو زینب گونه زیستی و جزء زینب های زمان بودی. حرفهای من را گوش کنند و ضبط کنند آنهایی که مامور این کار هستند. بله من با صدای بلند میگویم تو زینب گونه زیستی و زینب زمان خودت بودی. مثل هزاران مثل تو. مثل مادر دشتی که دو سه روز قبل از تو رفت. رفت آنجا را برای تو آماده کند.
من اجازه می خواهم از طرف خانواده از همه تون تشکر کنم از همه که با مشکلات آمدند و در تشییع این زینب زمان شرکت کردند و من دیشب هم در مجلس خانم دشتی گفتم نگران نباشید. جامعه ما با تمام مشکلات و فسادش و حاکمیتی که به فسادپروری کاری ندارد اما مرتب زینب و حسین تولید می کند.
مرتب زینب ها و حسین ها به وجود می آیند. ۵۰ سال شاه و شیخ سعی کردند که این شجره را بخشکانند ولی مگر میشود؟
یاد جمله ای افتادم از منتظری که در نامه ای که به خمینی نوشته بود نوشته بود مطمئن باشید که با کشتن؛ فکر از بین نمیرود.
این همه کشتید این هم زدید این همه بریدید.
تیر زدی، تبر زدی، تبر زدی، تبر زدی، بر تن بی سپر زدی، دیگه وقتی دیدی اینها کافی نیست با موشک ۸۰ موشک فکر کردی همه چیز را از بین می بری اما مطمئن باش، مطمئن باش تا یکی دو ماه دیگر لیبرتی از اولش هم زیباتر و بهتر و قشنگ ترخواهد شد.
تا هستند کسانی که دلشان به حال این ملت می سوزد و تا هستند کسانی که فریاد می زنند زگهواره تا گور دانش بجوی و دانش را بر می دارند و میگویند ز گهواره تا گور آزادی بجوی
آن دانشی که در کنارش آزادی نباشد دانش نیست
در دانشگاهی که به اصطلاح خیلی استاد و دانشمند وجود داره اما کوچکترین توجهی به وضع فلاکت بار و غم انگیز جامعه ندارد و دزدیها و چپاول گریها را می بینند و سکوت می کنند. بله در این جامعه باز هم باید گفت:ز گهواره تا گور آزادی بجوی
چون اگر آزادی نباشد در جامعه ای که آزادی نباشد همین است که می بینید، دزدی و فساد و فحشا
و امام حسین و زینب همه چیز خودشان را فدا کردند بخاطر آزادی و فریاد زدند
هیهات من الذله
و می بینیم که در طول تاریخ حسین ها و زینب ها سربلند هستند