Sunday 25 September 2022

 

سرکرده انتظامی گیلان: چند شب است در یک قدمی سقوط هستیم

سرکرده انتظامی گیلان: چند شب است در یک قدمی سقوط هستیم
سرکرده انتظامی گیلان: چند شب است در یک قدمی سقوط هستیم

سایت حکومتی گیل خبر روز اول مهر ۱۴۰۱ که منعکس کننده اخبار گیلان است در مطلبی به نقل از فرمانده جنایتکار انتظامی استان گیلان نوشت: «چند شب است در یک قدمی سقوط هستیم».
عزیزالله ملکی فرمانده انتظامی استان گیلان به حضور گسترده جوانان در این قیام اذعان کرده و گفته است: «اکثر بازداشت شدگان دهه هشتادی هستند ...».
این مزدور جنایتکار در خصوص سرکوب تظاهر کنندگان گفته است:‌ «در بین فرماندهان و نیروهای ناجا اختلافهایی در زمینه مقابله با اغتشاشات ایجاد شده که باعث پیشرفت اغتشاشگران در استان و بخصوص در رشت شد».
شایان ذکر است که طی روزهای گذشته شهر رشت یکی از اصلی‌ترین کانونهای تظاهرات و قیام در گیلان است و عناصر سرکوبگر جرأت خارج شدن از مقرهایشان را ندارند.
عزیزالله ملکی در این گفتگوی اختصاص با اشاره به کمبود نیروهای سرکوبگر و تهدید غلبه نیروهای قیام کننده گفته است: «اگر از استانهای همجوار نیروهای کمکی اعزام نمیشد اغتشاشگران پیروز میدان بودند اما حالا خود آن استانها نیز با چالش مواجه شدند و این کمبو نیرو بسیار خطرناک است».

شایان ذکر است که این سایت حکومتی بلافاصله این خبر را از وب سایت خود حذف کرده است.


 

خبرگزاری فرانسه: معترضان ایران به خیابان‌ها بازگشتند و از سرکوب مرگبار سرپیچی کردند

قیام سراسری مردم ایران - شهریور ۱۴۰۱
قیام سراسری مردم ایران - شهریور ۱۴۰۱

خبرگزاری فرانسه روز یکشنبه ۳مهرماه در گزارشی از قیام سراسری مردم ایران نوشت: معترضان ایران به خیابان‌ها بازگشتند و از سرکوب مرگبار سرپیچی کردند.

به‌رغم سرکوب نیروهای امنیتی که بر اساس آمارهای رسمی دست کم ۴۱نفر در آن جان خود را از دست دادند، اعتراضات روز شنبه در ایران دوباره به‌دلیل مرگ یک زن در بازداشت گشت ارشاد شعله‌ور شد... .

موجی از دستگیریها گزارش‌شده است که فرمانده انتظامی گیلان از «دستگیری ۷۳۹نفر از اغتشاشگران از جمله ۶۰زن» تنها در این استان خبر داده است.

بر اساس ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی، اعتراضات شنبه شب دوباره در رشت مرکز استان گیلان و هم‌چنین در نقاط مختلف تهران آغاز شد...

در جای دیگر، معترضان بخش‌هایی از شهر اشنویه در استان آذربایجان غربی را به کنترل درآوردند...

عفو بین‌الملل تحقیقات ایران را رد کرد و از جهان خواست تا «اقدامی معنادار» در برابر سرکوب خونین اتخاذ کند.

هبا مرایف مدیر خاورمیانه و شمال آفریقا، گفت: «کشورهای عضو سازمان ملل باید فراتر از اظهارات بی‌تائیر بروند، فریادهای عدالت‌خواهی قربانیان و مدافعان حقوق‌بشر در ایران را بشنوند و فوراً یک مکانیسم مستقل تحقیقاتی سازمان ملل ایجاد کنند.

 

مریم رجوی: اول مهر با شعله‌های فروزان قیام از راه رسید

CATÉGORIES // آخرین خبرها // پیام‌ها // موضعگیری‌ها

مریم رجوی: اول مهر با شعله‌های فروزان قیام از راه رسید

شما شورشگران امروز ادامه تاریخی قیام‌آفرینان ۵مهر۱۳۶۰ هستید
پیام به‌مناسبت آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۱

اول مهر با شعله‌های فروزان قیام از راه رسید.
سال تحصیلی جدید را با درود به شما دانشجویان به‌پاخاسته آغاز می‌کنیم که از دانشگاه تهران، پلی‌تکنیک (امیرکبیر)، دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه ملی، علم و صنعت، تربیت مدرس، علامه، الزهرا، علوم تحقیقات، بهزیستی و توانبخشی و دانشگاه هنر و علم و فرهنگ تهران تا دانشگاه‌های شیراز، تبریز و اصفهان، یزد و سمنان و دانشگاه خوارزمی کرج و سایر دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها در سراسر ایران قیام کردید.
شما جایگاه شناخته ‌شده دانشگاه را به‌عنوان سنگر آزادی در برابر شاه و شیخ به همه نشان دادید. از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ تا انقلاب ضد‌سلطنتی، و در مصاف با استبداد دینی که نقطه اوج آن، همراه با لاله‌زار دانش‌آموزان، در ۵ مهر ۱۳۶۰ بود.

شعار مرگ برخمینی چگونه به میان مردم رفت؟

روزی که در آن مجاهدین با سنگین‌ترین بهای خونین، آن هم در روزگاری که کمتر کسی جرأت مخالفت با خمینی را داشت، طلسم خمینی را با شعار تاریخی «شاه سلطان خمینی، مرگت فرا رسیده» شکستند. از آن روز، شعار مرگ بر خمینی با آبشار خون رشیدترین فرزندان وطن به میان توده مردم رفت.
به ‌گواهی شاهدان عینی فقط در تهران، تا صبح روز بعد بیش از ۱۸۰۰ دانشجو و دانش‌آموز مجاهد اعدام شدند که رژیم اسامی ۸۱۵ تن از آن‌ها را در روزنامه‌هایش اعلام کرد. ۹۴۲ تن تیرباران، شماری حلق‌آویز و دست‌کم ۳۳ نفر زیر شکنجه شهید شدند.
آن‌چه را در همان ایام، من خود از تلویزیون و مطبوعات رژیم شنیدم و خواندم و بعداً در نشریه مجاهد هم منتشر شده، بگذارید برایتان یادآوری کنم تا بها و خون بهای راه ۴۰ ساله آزادی کمی روشن شود.
هیولای اوین لاجوردی، با فخرفروشی خاص جلادان و دژخیمان گفت: ظرف مدت ۲ساعت که از دستگیری می‌گذرد، محاکمه پایان می‌یابد و حکم صادر می‌شود و اجرا می‌گردد.
حاکم شرع خمینی، آخوند محمدی گیلانی که از قضا پدر ۳ مجاهد خلق بود گفت: این‌ها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌کنند، در کنار دیوار در همان‌جا گلوله بزنید. بدن مجروح این‌گونه افراد باغی نباید به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمام‌کش شوند. کشتن به ‌شدیدترین وجه، حلق‌آویز کردن به‌ فضاحت‌بارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آن‌ها بریده شود.
آخوند موسوی تبریزی که بعداً اصلاحاتی شد گفت: اسیرش را باید کشت، و زخمی‌اش را باید زخمی‌تر کرد که کشته شود. هر کس در برابر نظام بایستد، حکم‌اش اعدام است.
یک سرآخوند خبرگان، مشکینی هم گفت: هرکس در خیابان یا هرجای دیگر علیه حکومت اسلامی قیام کرد، همان‌جا باید حکم اعدام‌اش صادر شود.
حرف صریح رفسنجانی هم که همه شنیده‌اند، این بود که گفت: چهار حکم بر مجاهدین لازم‌الاجراست: ۱-کشته شوند ۲-به دار کشیده شوند ۳-دست و پایشان قطع شود ۴-از جامعه جدا شوند.
رفسنجانی گفت اگر در آن روز اول انقلاب ۲۰۰ نفر از این‌ها را می‌گرفتیم و اعدام می‌کردیم امروز این‌قدر نمی‌شدند.
هفت سال و نیم بعد، منتظری در نامه‌یی به خمینی که به‌ عزل خودش از جانشینی منجر شد، جواب داد: «مجاهدین اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشت هستند. یک نحو منطق است… با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود».

قیام برای نفی دو دیکتاتوری دینی و سلطنتی

بله، شما شورشگران امروز، ادامه تاریخی قیام‌آفرینان آن روز هستید. صحنه‌های اعتراض امروز شما، یادآور روزهای خشم وخروش دانشجویان در قیام تیرماه ۷۸ است و یادآور شعارهای شما در قیام‌های دی‌ماه ۹۶ که پایان ماجرا و ترفند «اصلاح‌طلب- اصولگرا» در رژیم ولایت فقیه را اعلام کرد.
سپس به قیام آبان ۹۸ با کاروان شهیدان‌اش، دست کم ۱۵۰۰نفر، رسیدیم که الگوی جامعی از خیابان‌ها و شهرها و مناطق شورشی برای سرنگونی ارائه داد. همان‌که مسعود رجوی آن را راهنمای عمل قیام اخیر اعلام کرد.
شما نشان دادید که به گفته او «‌ستارگان ما برآنند، تا در فلک اجتماعی و سیاسی این میهن طرحی نو دراندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهره‌کشی، عاری از جهل، نادانی و اختناق و زنجیر».
در قیام دی‌ماه ۹۸ هم شما دانشجویان با شعار «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر»، خواست مردم ایران برای نفی دو دیکتاتوری دینی و سلطنتی و برپایی یک جمهوری دمکراتیک را فریاد کردید.
حالا در این روزها، در آغاز سال تحصیلی جدید، شما همین اراده مردمی را همراه با قیام‌آفرینان شهرهای سراسر ایران طنین افکن می‌کنید.

درس پایداری و آزادگی

همه می‌دانند که دیکتاتوری دینی از روز اول بنای کارش بر جهل و جنایت و بر سرکوب آزادی‌ها و تعرض به دانشگاه بوده است. با کودتای فرهنگی در سال ۱۳۵۹ و سرکوب دانشگاه‌ها و بعد از آن صادر‌ کردن بسیجی‌های سهمیه‌یی و مزدوران حراست به‌ دانشگاه‌ها تلاش کرد این کانون جنبش و انقلاب را به مراکز سکوت و سکون و بی‌عملی تبدیل کند. اما دانشجویان و دانش‌آموزان پیشتاز نشان دادند که شعله‌های آزادی و شورش علیه دیکتاتوری خاموشی‌ناپذیر و پیوسته خروشان است.
در آغاز سال تحصیلی، ارج‌ می‌گذاریم به شجاعت و ایستادگی و اعتراضات سراسری معلمان و فرهنگیان در سراسر سال گذشته که در برابر ستم و تبعیض و سرکوب رژیم جلادان از پا ننشستند و با شعار مرگ بر رئیسی،‌ قیام و سرنگونی را به‌عنوان تنها راه رسیدن به آزادی و اعاده حقوق خود و همه مردم ایران فریاد زدند.
۳۰۰۰ اعتصاب و تحصن و بیش از ۱۰ رشته تجمع سراسری در استان‌ها و شهرهای مختلف با وجود صدها دستگیری و تهدید و ارعاب برگزار شد.
بله، آموزگاران و مشعل‌داران آگاهی در این میدان نیز، درس پایداری و آزادگی دادند. معلمانی که گفتند: «آزادی بیاموز، این است کلاس امروز»، با دانش‌آموزانی که پاسخ دادند: «معلم عزیزم توپ و تفنگ نداری، دانش آموز که داری».

«ماهی سیاه کوچولو»ی دوران خودتان باشید

یاد فاطمه مصباح که در اواخر شهریور ۱۳۶۰، در سیزده سالگی تیرباران شد به خیر، و خواهرش عزت که کمی قبل از او تیرباران شد و ۱۵ سال داشت، و برادران شهیدش، اصغر ۱۷ ساله، محمود ۱۹ ساله، اکبر ۲۰ ساله و همسرش خدیجه که جاودانه شدند.
آن‌ها ۶ تن از ۸ شهید خانواده کبیر مصباح از یزد بودند که پدر و مادرشان در اسفند سال ۶۰ به شهادت رسیدند. این همان بها و خون بهای سنگین آزادی‌ست که گفتم. مشعل‌هایی که در نبرد مرگ و زندگی با فاشیسم دینی، همواره نوری فرا راه نسل‌های متوالی هستند که تن به دیکتاتوری و بندگی نمی‌دهند.
درود به همه دختران و پسران ایران ‌زمین که به ارتجاع و دیکتاتوری تسلیم نمی‌شوند و اکنون هر کوچه و خیابان را به سنگر شورش و تهاجم بر حاکمیت آخوندها تبدیل کرده‌اند. باور و ایمان آن‌ها که جان‌شان را فدای آزادی این میهن کرده‌اند، این است که هیچ قدرتی بر روی زمین وجود ندارد که بتواند آزادی نوع بشر را محو کند.
بله، درس ماندگار در تاریخ ایران و جهان، ایستادگی تا به آخر برای آزادی‌است. همان درس صبا هفت برادران، مجاهد شهید اشرفی در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰.
در ابتدای سال تحصیلی جدید پیام من به ‌دانش‌آموزان و همه جوانان و نوجوانان شورشگر میهن این است که «ماهی سیاه کوچولو»ی دوران خودتان باشید.
آغازگر شورش و قیام و جستجوگر راه‌های نو باشید.
با شعله فروزان باور به تغییر، هر عجز و ناامیدی را به‌ آتش بکشید
ایران به نیروی گسترده و پرامید و به ایستادگی شما چشم دوخته است.
آزادی و حاکمیت جمهور مردم بیش از همیشه در دسترس است.

پیروز باد انقلاب دموکراتیک مردم ایران!‌

 

نکیسا بامداد: انکار اپوزیسیون سرنگونی طلب در خدمت کیست



مدتی است در خبرگزاری‌ها و رسانه‌های پارسی‌زبان، شبکه‌های اجتماعی و یا در گفتگوهای سیاسی از سوی طیفی از سلطنت‌طلبان و استمرار طلبان غیرمسول شنیده می‌شود که در ایران اپوزیسیون کارآمدی وجود ندارد! برخی هم تا آنجا پیش رفته‌اند که منکر وجود اپوزیسیون هستند! حرفی که بارها از زبان سران جمهوری اسلامی هم شنیده‌شده است. در مواجهه با چنین پدیده‌ای نخستین پرسشی که به ذهن شنونده خطور می‌کند منشأ این حرف است و اینکه چه کسانی از این حرف سود برده و چه کسانی زیان می‌بینند؟ همچنین هم‌زمانی این حرف از طرف افراد مختلف با بیان یکسان در رسانه‌های فارسی‌زبان آن‌هم در زمانی که جامعه در وضعیت انفجاری است و رژیم در بحران‌های کمرشکن اقتصادی و سیاسی دست‌وپا می‌زند چه بار و معنایی دارد؟
آیا کم‌رنگ کردن و یا نادیده گرفتن اپوزیسیون سرنگونی طلب حتی اگر با آن مخالف باشیم به نفع فاشیسم دینی حاکم بر ایران نیست؟ با کمرنگ کردن نقش سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران به‌عنوان شناخته‌شده‌ترین اپوزیسیون نظام ملایان چه کسانی سود می‌برند؟ مگر جمهوری اسلامی هم همیشه به دنبال تضعیف مخالفان خود به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق نبوده است؟

قبل از پاسخ به این پرسش‌ها لازم است نخست تعریف اپوزیسیون را بشناسیم و اینکه اپوزیسیون جمهوری اسلامی به لحاظ سیاسی، تاریخی و اجتماعی از چه جایگاهی برخوردار است.
اگر به ساختار سیاسی یک جامعه نگاه کنیم در کشورهای دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک، علاوه بر حزب حاکم که قدرت را به‌طور کامل و یا در یک ائتلاف سیاسی در اختیار دارد؛ احزاب و جریان‌های سیاسی مختلف و متنوعی هم، هم‌زمان وجود دارند که آن‌ها نیز در پارلمان آن کشور و یا نهادهای دولتی و اداری کم‌وبیش نماینده دارند و فعالیت می‌کنند. این احزاب، اپوزیسیون نامیده می‌شوند. به عبارتی حزب مخالف دولت که استعداد و شایستگی جانشینی را نیز دارد.

البته این وضعیت در یک جامعه و یا یک سیستم دموکراتیک میسر است. یعنی اینکه مخالفان سیاسی نه‌تنها حق حیات سیاسی دارند بلکه در نهادهای حقوقی، قضایی و اداری نقش دارند. اما در حاکمیت جمهوری اسلامی نه‌تنها چنین حقی از روز نخست به رسمیت شناخته نشد، بلکه از همان آغاز با مخالفانش به‌جای وارد شدن به گفتگو و تعامل، شلاق و دار و درفش و زندان بپا کرد و هر صدای مخالفی را در گلو خفه ساخت. از نمونه‌های بارز می‌توان به خاک و خون کشیده شدن مردم کردستان در فردای پیروزی انقلاب، سرکوب و کشتار رهبران چپ در گنبدکاووس و بالاخره شلیک به تظاهرات مسالمت‌آمیز سازمان مجاهدین خلق در سی خرداد ۶۰ را نام برد.
بنابراین شکل و محتوای اپوزیسیون در حاکمیت ملایان به‌طور کیفی با استانداردهای آن در کشورهای دموکراتیک تفاوت دارد. یعنی جمهوری اسلامی حضور مخالفان را به رسمیت نمی‌شناسد و آن‌ها را دستگیر و زندان و شکنجه و اعدام می‌کند. در چنین فضایی طیف وسیعی از نیروهای اپوزیسیون در هراس از دستگیری و سرکوب و شکنجه به فعالیت‌های مخفی روی آورده و یا به‌ناچار از کشور گریخته و همین جنبش را رهبری می‌کنند. به‌یقین که درک این مطلب نه سخت و نه پیچیده است. پس آن دسته از افراد و گروه‌ها و یا خبرگزاری‌ها که همآهنگ و برنامه‌ریزی‌شده واردشده و به انکار اپوزیسیون و نقش آن در داخل مبادرت می‌کنند نه‌تنها به مردم ایران کمکی نمی‌کنند بلکه در جبهه دشمنان مردم ایران بوده و به آن‌ها خیانت می‌کنند.

بنابراین چه موافق باشیم یا مخالف، شورای ملی مقاومت ایران از سی تیر ۱۳۶۰ که به‌طور رسمی در داخل کشور اعلام موجودیت کرد، اپوزیسیون اصلی و آلترناتیو دموکراتیک نظام آخوندی است و بقیه نیروها و گروه‌ها به نسبت دوری و نزدیکی آنان با این ائتلاف ملی و میهنی است که شناخته می‌شوند. البته تأکید می‌شود که وجه تمایز شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین با بقیه احزاب و جریان‌های سیاسی فقط در این است که مجاهدین و شورای ملی مقاومت بیش از ۴۰ سال است که بی‌وقفه با رژیم ملایان به‌صورت حرفه‌ای مبارزه می‌کنند. آنان خود را متعهد به سرنگونی رژیم پسمانده خمینی می‌دانند و قیمت این مبارزه را با جان و مال و عمرشان می‌پردازند و همین عنصر دلسوز و فداکار مجاهد خلق بوده است که رژیم ضد بشری خمینی را در همه عرصه‌ها به چالش کشیده، کمرش را خم کرده و به‌زانو درآورده و در ورطه سرنگونی قرار داده است.
 پس می‌توان نتیجه گرفت اگر سازمان مجاهدین از پس مهیب‌ترین نیروی تباه‌کننده یعنی خمینی و پاسداران جنایتکار برآمده‌اند، اگر از زندان و شکنجه و سیاه‌چال نهراسیده‌اند و همچون سال ۶۷ به خاطر دفاع از مواضع خود به دژخیم نه گفته و دلیرانه بر طناب‌های دار و تیرک‌های اعدام بوسه زدند، اگر در برابر مماشات‌گران غربی که در دلجویی از آخوندهای تهران، مجاهدین و شورا و ارتش آزادی‌بخش را در لیست تروریستی قرار داده و در برابر دشمن تادندان‌مسلح، آن‌ها را خلع سلاح کرده پیروز و سرافراز از خاکستر خویش برخاستند؛ پس به‌یقین از پس موانع ناچیز و بی‌مقدار حرافان و پاسدار بسیجی‌های جبهه خارج کشوری رژیم نیز بر خواهند آمد.

البته قابل‌درک است دستاوردهای اخیر مجاهدین و شورای ملی مقاومت، رژیم و بدخواهان مردم ایران را نگران و سراسیمه ساخته است. دستآوردهای اخیر مقاومت ایران ازجمله صحنه محاکمه دیپلمات تروریست رژیم در بروکسل و محاکمه دژخیم حمید نوری در دادگاه استکهلم و دیدارهای ارزشمند شخصیت‌های برجسته سیاسی ازجمله آقای مایک پنس و مایک پمپئو با خانم رجوی و همین‌طور فعالیت‌های چشمگیر هواداران مجاهدین خلق در داخل کشور همچون هک صداوسیمای حکومتی، هک شهرداری تهران و هک دوربین‌هایی که خروجی آن‌ها به سپاه پاسداران و نیروهای سرکوبگر وصل می‌شد و وایرال حجم عظیمی از این خبرها در خبرگزاری‌های شناخته‌شده بین‌المللی، منجر به هرچه بیشتر برجسته شدن نقش سازمان مجاهدین خلق در پیشبرد امر سرنگونی نظام آخوندی شده و بدیهی است این امر بدخواهان و دشمنان مردم ایران را نگران ساخته و ازآنجایی‌که این طیف از سیاسیون فرصت‌طلب که رابطه‌های مشکوک و آلوده‌ای با درون نظام‌دارند، برنامه‌ریزی‌شده وارد صحنه می‌شوند و به فحاشی و دروغ‌پردازی علیه مجاهدین و مقاومت ایران می‌پردازند.

تأکید می‌شود که هرگز نباید از یاد ببریم که دشمن مردم ایران رژیم پلید خامنه‌ای است و این موضوع زمینه کافی برای اتحاد و همبستگی ملی را ایجاب می‌کند و جا دارد همه ما ایرانیان مخالف حکومت آخوندها به‌جای پرداختن به مسائل فرعی و غیرضروری و فشردن گلوی اپوزیسیون که تنها آخوندها از آن سود می‌برند به کمک مقاومت ایران شتافته و برای برقراری حاکمیتی ملی و مستقل کمر همت برای سرنگونی ببندیم.

 

 

محمد علی توحیدی:  نه شاه، نه شیخ ـ درود بر رجوی ـ سرچشمه مجاهدین سرموضع  

نور افشانی سرفصلهایی که رهبری و راهگشایی مبارزاتی مسعود رجوی را در سپهر سیاسی ایران معاصر درخشان می‌کند، سبب می‌شود که تفکیک و توصیف رنگهای متمایز این یا آن عمل راهگشا یا تئوری راهنمای او مشکل شود. با این حال، تلاش می‌کنم چند نکته متمایز را در یادداشتهای پدر مرحومش آقای حسین رجوی از بیدادگاه ستم‌شاهی، که پنجشنبه شب۳۰دی۱۴۰۰ از سیمای آزادی پخش شد، توضیح دهم.

۱- دراین دستنوشته‌ها قلب و قلم پدری دردمند، بی آن‌که بخواهد، نگارنده ارزشهای ستایش‌انگیزی از رهبری مسعود است که لاجرم بر وجدان هر ایرانی میهن‌دوست و آزاده، تأثیری تکان‌دهنده و سمت‌دهنده دارد. به‌همین دلیل، خامنه‌ای و اطلاعات و سپاهش و مزدوران نفوذی و تشنه به‌خون و خائنان و خودفروختگانی که مأموریت و موجودیتشان ایراد خدشه در رهبری مسعود است؛ با این سند بار دیگر مات و منکوب می‌شوند، چون رشته‌های ناسزاهای چندین و چند ساله‌شان را پنبه می‌کند.

۲- نخستین اثرگذاری ماجرای بین مسعود و تیمساران شاهنشاهی در هنگامه آن رویارویی نابرابر را باید روی خود پدر دید. او، هم نگارنده مضطرب تصویرها و هم جدی‌ترین خواننده و مخاطب آنهاست. او برای نوشتن گزارش از طرف سازمان مجاهدین به‌آن‌‌جا نرفته، برای تأیید و توجیه راهی که پسر در پیش گرفته قلم برنداشته، بلکه قبل از هرچیز می‌خواهد پسر را از مخمصه‌یی که جانش را تهدید می‌کند نجات دهد. بنابراین در ابتدا با آن‌چه پسر می‌کند ۱۸۰درجه زاویه دارد. اما در کشاکش بین پسر و قدرت جبار زمانه به‌نحوی شگفت‌انگیز شریک راه پرخطر فرزند می‌شود. رشته‌های عاطفه و آگاهی مردی ۷۲ساله در کوره‌یی گدازان که پسرش در آن می‌دمد، درهم می‌پیچد . ترس و اضطرابش به‌غرور و افتخار می‌گراید و این تحول شگفت با جوهری از تأیید و آفرین از قلمش جاری می‌شود.

۳-نگاره کوتاه از کشاکش بر سر سلاح پروندة ملایری، به‌قول سناریو نویسها، سکانسی بسیار عجیب است. در میان بهت و حیرت همه، به‌خصوص پدر، مسعود به‌هر دری می‌زند تا هدفش را پیش ببرد. او که حاضر نیست کلمه‌یی را بدون نیش و کنایه به‌جلادان بگوید، اول اجازه می‌گیرد تا حرف بزند. وقتی رد می‌شود، لجوجانه برمی‌خیزد و آن قدر اصرار می‌کند که رئیس بیدادگاه سلاح را به‌پروندة او منتقل می‌کند. آه از نهاد پدر بر می‌خیزد و دندان بسته بر جگر خسته، با سؤال و اعتراضی مهربانانه نزد مسعود می‌رود شاید نصیحتش کارگر افتد و ورق برگردد. اما در مقابل منطق پسر که آقاجان همین که شد خوب بود، به‌اقناع وجدانی می‌رسد و چند کلامی که در آخر این نگاره می‌نویسد به‌راستی حیرت آور است. چنین بود که من درک جدیدی از سرچشمه مجاهدین «سرموضع» پیدا کردم. سربه‌دارانی که خود مشتاقانه چارپایه را از زیر پایشان کنار می‌زنند. همچنین از پرچمی که ۳۶سال است خواهر مریم به‌اهتزاز در آورده است، فهمی عمیقتر پیدا کردم.

۴-در نکات بالا، منظورم توصیف و ارج‌گذاری به‌پدر نیست. ارج و اجرش با خدا که او را پس از  تحمل داغها و فراقها و فشارها در دو دیکتاتوری شاه و شیخ به‌جوار رحمتش فراخوانده تا در کنار دختر دلبندش منیره و پسر ارشدش دکتر کاظم آرام بگیرد. منظور ستودن مسعود هم نیست. می‌خواهم بگویم که آن چه بر قلم پدر از دیالوگهای مسعود جاری می‌شود و تأثیر و تأثر آن، چیزی بیش از شجاعت یا فداکاری است. اسمش طلوع ستارة یک رهبری سیاسی در تکامل مبارزه ملی و انقلابی جامعه ما و تحقق آرزوی مصدق است که پایان دیکتاتوری فاسد حاکم پس از ۲۸مرداد را رقم می‌زند. مسعود در این‌جا، فرزند تاریخی مصدق است. شگفت این‌که پدر هم بر مبنای ارادتش به‌پیشوای نهضت ملی آن را می‌پذیرد و قیمت آن را که جان فرزند است در طبق اخلاص می‌نهد.

۵- نکتة مهمتر، آن رهبری سیاسی است که در دیالوگهای بیدادگاه ماهرانه نقش‌آفرینی می‌کند. مخصوصا آن جا که در پاسخ به‌سؤال دژخیمان که شما از نظام حاکم چه بدی دیده اید؟ به‌جوابی کلاسیک که بله «ستم نظام هیچ کس را بی نصیب نگذاشته» بسنده نمی کند، بلکه می‌گوید: «من نه... پدر من به‌هر سختی و جان‌کندنی بود ماها را بزرگ کرد... ولی هموطنان دیگرم که در زیر شکنجه، فقر و مسکنت و بدبختی و فلاکت و ادبار دست و پا می‌زنند و جان می‌دهند چه‌کار کنند؟».

 سپس در کلماتی ساده راجع به‌زندگی مردم جنوب شهر در حاکمیت آریامهری صحبت می‌کند، صلابتش بیدادگاه ستم شاهی را به‌لرزه درمی‌آورد، حضار را منقلب و هیأت قضات فرمایشی را پریشان می‌کند.

۶- ناگفته نماند که شجاعت و از جان گذشتگی که در دفاعیات اعضای مرکزیت موج می‌زند بر مبنای آگاهی و رهبری سیاسی آرمانی، بخشی تعیین‌کننده از ماجراست. در همین روایت پدر از صحنة دادگاه، مسعود بارها به‌جلادان دستور می‌دهد که حکم اعدام ما را صادر کنید. اینها ستونهای شورش سازمان‌یافته و آتش تهیه قیامی است که سرانجام دیکتاتور را به‌زیر می‌کشد. اما فرق است بین یک خطابة تنظیم شده با یک جنگ سیاسی خلاق در دیالوگ زنده سیاسی که میز دشمن را درهم می‌ریزد و منطق حاکمیت را درهم می‌شکند. بیشترین نیروی خودی درجامعه را با هر ظرفیتی جذب می‌کند. در آتش و حرکتی ماهرانه از شکار لحظات خطای دشمن، فرصت می‌سازد تا او را شقه و بحران‌زده و منفرد به‌لبه پرتگاه بکشاند.

۷-چنین است که آن چه بین مسعود و تیمساران بیدادگاه شاهنشاهی رد و بدل می‌شود، به‌روشن‌ترین و قانع کننده‌ترین صورت، چندین نسل از فرزندان وطن را - از نسل پدرش تا جوانانی که از خارج و داخل کشور در همین دی ماه۱۴۰۰در برنامه همیاری ضمن تاختن به‌شیخ، با منتهای آگاهی با شاه هم مرزبندی می‌کردند- تحت تأثیر قرار می‌دهد. آنها را صاحب هویت مبارزاتی در برابر دو دیکتاتوری می‌کند و از آنها نیروی رزمندة رهایی‌بخش می‌سازد.

۸- در شرایطی که رژیم پلاسیده ولایت، به‌عنوان بخشی از ترفندهای مأیوسانه خود به‌نبش قبر رضاخان قلدر و انداختن چند شعار روحت شاد وسط امواج قیام رو می‌آورد یا مأمور اطلاعات را سراغ آن معلم معترض می‌فرستد تا با نوه او تماس بگیرد و یا هم پیه تمام‌سوز شدن سفلگان ماسک‌دار و مأموران نفوذی و خودفروخته را به‌تن می‌مالد و آنها را به‌درود فرستادن به‌محمدرضا شاه وادار می‌کند؛ سطح آگاهی و کیفیت مرزبندی با شیخ و شاه در برنامه همیاری شگفت‌آور بود.

۹- درک عمیق سیاسی و طراوت زنده و موزون مرزبندیها با شیخ و شاه در همیاری۲۶ چنان بود که نمی‌شود آن را به‌حساب این یا آن فرد یا حتی جمعی آموزش دیده گذاشت. این یک سیاست پیروزمند است که نه فقط نیروی رزمندة داخلی ایرانی، بلکه در سطح بین‌المللی هم در سخنرانیهای چند ماه پیش پنس و پمپئو و هم‌چنین در سخنرانیهای سران سیاسی اروپایی در همین هفته در کنفرانس خواهر مریم در اورسوراواز، در مسیر آینده و تاریخ ایران جاری بود.

۱۰- این‌جاست که باید گفت دست‌نوشته از دل برخاسته زنده‌یاد حسین رجوی، سندی ماندگار از نقش رهبری‌کنندة مسعود در تئوریزه کردن و راه گشودن برای انقلاب مردم ایران علیه دیکتاتوری شاهی است. چقدر از این سندها را، خمینی سارق انقلاب مردم ایران از نظرها پنهان کرده؟ نمی دانم. اما این را می‌توانم بگویم که چهل و چند سال لجن‌پراکنی و شیطان‌سازی و قتل‌عام برای از میان برداشتن این رهبری شکست خورده است. به‌نظر می‌رسد که حکم تاریخ برای آینده ایران، به‌پشتوانة خون و خرد سرخ چند نسل از رشیدترین فرزندان میهن، چنین صادر شده باشد: نه شاه، نه شیخ -درود بر رجوی!

 

نمایندگان کنگره آمریکا: وزارت خزانه داری برای اینترنت ماهواره‌ ای ایران اقدام فوری کند


 

قیام به ۱۳۹ شهر در ۳۱ استان گسترش یافت، شمار شهیدان از ۱۴۰ و شمار دستگیر شدگان از ۵۰۰۰ بیشتر است


 

تظاهرات ایرانیان آزاده در نیویورک علیه حضور رئیسی جلاد