Wednesday 20 January 2016

م سروش: فراخوان


آهای ای مردمِ دردمند!
ای انسانهای رنج غربت به جان خریده
و از مسلخ آخوندها، جانِ سالم به در برده
در این سالهای تبعید و دوری و هجرت
به سر کرده اید آیا روزی را به شب
که خبرهای رسیده از میهن
خالی و عاری از گستاخیِ داغ و شلاق و درفش
بر جان و تن مردم آن سرزمین باشد؟!
به شب رسیده روزی آیا
که خبری از اختلاس های میلیاردی
و غارتهای بی پروا
از جیب محرومترین مردمانِ آن خاکِ نفرین شده،
از نکبتِ آخوندها، منتشر نشده باشد؟!

مهرداد هرسینی:‌ ممد نبودی ببینی!


مهردادهرسینی
سرانجام روز گذشته در فضائی تصنعی و مملواز خنده های دروغین، وزیرخارجه دیکتاتوری ولی فقیه، محمد جواد ظریف متن نهایی قبول تسلیم نامه وین و به تبع آن کشیدن خط بطلان بر تمامی عربده کشی های خامنه ای مبنی بر عدم عبور از «خطوط قرمز» نظام آخوندی بر سر برجام را در مقابل چشم میلیون ها بیننده قرائت کرد.
براین منطق باید اذعان کرد، ولی فقیه بخوبی می دانست که هرگونه کش دادن قبول خواسته های طرف مقابل و یا سنگ اندازی و به تاخیر انداختن پروسه برجام، می توانست به تنشی سنگین نه تنها در داخل کشور، بلکه میان رژیم و طرف های مذاکره بیانجامد، تنشی که رژیم آخوندی در کلیت اش و بطور خاص شخص ولی فقیه توانایی و امکان کنترل و مدیریت آنها را نخواهند داشت. 

‍‍پرویز خزایی: یک مطالعه مختصر تطبیقی در احوال مقاومت های مسلحانه، ترک و بریدن ازمقاومت،خانواده ها


مقاله پرویزخزاییسخن هفته اول ژانویه 2016
یک مطالعه مختصر تطبیقی در احوال مقاومت های مسلحانه، ترک و بریدن از مقاومت، خانواده ها
الف. مقاومت مسلحانه و ارتش های آزادیبخش
بالاخره سرنوشت بشر نقاط مشترک، تاریخ مشترک و روشهای کم و بیش مشترکی داشته و دارد. در این دمکراسی ها، و اصولا در پهنه گیتی، هر جاییکه ظلم، سرکوب، فساد، استثمار، استعمار و شکنجه و اعدام، حاکم مطلقه شده است، برخی زنهار زنهار گویان خواب در چشم شان حرام شده و بقول یکی از یاران دیرینه این مقاومت "دیگر صبح ها آن" چای شیرین و آن نان و پنیر"، قبل از رفتن به مدرسه و دبیرستان در دهانشان، نه تنها آن مزه همیشگی را نمیداده است، بلکه در کامشان تلخ تر از حنظل میشده است".
گونار سونسه بو، یکی از رهبران مقاومت نروژ- دارنده بالاترین مدال افتخار تاریخ کشور- هم روزی، در خیابان کارل یوهان اسلو، وقتی رژه پاسداران و بسیجیان هیتلر را دید- دنیا در چشمش تیره و تارشد. او بسختی بهم ریخت و از دوچرخه اش پایین آمد و نظاره گر آن فاجعه، ناشی از قرارداد زیرجلی هیتلر- استالین بنام پیمان "مولوتوف روبنتروپ" شد که شروع به تقسیم اروپا کرده بودند. این قرارداد سخیف خوشبختانه برای ما جهانیان و شوربختانه برای آدولف هیتلر، در اثر حمله احمقانه اش به روسیه، بهم خورد و ژوزف استالین بعداٌ متحد چرچیل و روزولت و ژنرال دوگل علیه او شد.

Tuesday 19 January 2016

هادی محسنی:‌ جنبش همیاری

هادی محسنی سایت همبستگی ملی ایران
برگزاری بیستمین همیاری برای سیمای آزادی از جمعه 25 دی (15 ژانویه) تا پایان 27 دی (17 ژانویه) اعلام گردید. این همیاری در شرایطی برگزار می شود که شرایط جهانی و منطقه ای از یکطرف و شرایط کشورمان ایران بطور خاص روند ویژه ای را طی می کند. تضادها و درگیریهای درون حکومت و جنگ و جدال پایان ناپذیر در سیستم ولایت به اوج خود رسیده است. بحرانهای متعدد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و اوج یابی تضادهای سیستم ولایت فقیه با سرعت فراوان روند آشفتگی و فروپاشی این سیستم را به نمایش می گذارد.
اگر به علت اساسی اینهمه، توجه نمائیم تماما بعد از سرکشیدن جام زهر اتمی اوج یافته است. زهری که مقاومت سازمانیافته ایران طی پروسه ای طولانی و با هوشیاری انقلابی به کام و ساختار حکومت ولایی ایران وارد کرد. این زهرهم طبق قوانین ظروف مرتبطه همچنان روند تخریب اندامهای این حکومت را در می نوردد تا اینکه قلب منحوس این سیستم را هم منفجر نماید.
حقایق بالا و همه واقعیت های دیگر، خستگی ناپذیر توسط سیمای آزادی در اختیار خلق ایران قرار می گیرد. این وظیفه سنگین هم تداومش با همین همیاریها امکانش فراهم شده است.

Monday 18 January 2016

ایران- رتبه ۱۷۳ در رده بندی جهانی آزادی مطبوعات


سرکوب روزنامه نگاران در ایران
با نزدیک شدن موعد نمایش دو انتخاب در دیکتاتوری ولی فقیه و همچنین همزمان با ورود آخوند روحانی به ایتالیا و فرانسه، گزارشگران بدون مرز در تازه ترین ارزیابی، رژیم سرکوبگر آخوندی را در قعر جدول رده بندی جهانی در زمینه آزادی رسانه ها و مطبوعات قرارداده است.
این گزارش با اشاره به رتبه 173 جهانی ایران در سرکوب آزادی های رسانه های و همچنین اسارت بیش از «50 روزنامه نگار و فعال رسانه ای «می افزاید: “از سال 2003 ایران در رده بندی جهانی آزادی رسانه‌ها، در حال سقوط آزاد است. انتخاب حسن روحانی، محافظه کار میانه رو به ریاست جمهوری در خرداد ماه 1392 تأثیر چندان مثبتی بر وضعیت آزادی اطلاع رسانی نداشته است. رسانه‌ها همچنات توقیف می‌شوند، موج بازداشت ها روزنامه نگاران و وب‌نگاران، دردو سال اخیر، سازماندهی شده از سوی سپاه پاسداران با همکاری فعالانه دستگاه قضایی تحت نظارت رهبر جمهوری اسلامی، یادآور بازداشت‌های فردای انتخاب پر مناقشه محمود احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری در خرداد 1388 است». 

حسین یعقوبی:‌‌خیمه شب بازی انتخابات در ایران و کابوس وحشت رژیم ولایت فقیه از مجاهدین


تجربه بیش از سه دهه سلطه خونین استبداد دینی در ایران تحت حاکمیت آخوندهای مرتجع به بارزترین شکل نشان داده که نظام ولایت مطلقه فقیه نه تنها هیچگونه سنخیتی با مفاهیم اجتماعی دنیای مدرن چون دمکراسی و حاکمیت مردم نداشته که بزرگترین خیانت را در لوث کردن این مفاهیم و کلمات نیز مرتکب شده.
مصباح یزدی، از نظریه پردازان ولایت فقیه، انتخابات در این دستگاه نظری را خیلی رک و پوست کنده چنین تعریف می کند: "در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد، نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخابات خبرگان و رهبری. ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است. اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده است، صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است که فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود. ولی فقیه حق دارد و می تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلا به رای مردم مراجعه نشود انتخاب کند. مشروعیت حکومت نه تنها تابع رای و رضایت ملت نیست، بلکه رای ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد". (هفته نامه پرتو؛ ۷ بهمن۱۳۸۴)

Sunday 17 January 2016

گاردین:‌ دختران خردسال ایرانی در انتظار اعدام... و جهان خاموش است


دختران اعدامی در ایران
دهها دختر خردسال ایرانی در زندانهای این کشور در انتظار اعدام بسر می برند، در حالیکه جرم آنها متناسب با حکم اعدام نیست. جرائمی همچون دزدی و فرار از خانه با مردی غریبه از جمله جرائمی است که آنها را به پای چوبه دار کشانده است؛ و این در حالی است که جهان خاموش نظاره گر کشتار این دختران در زندانهای ایران است.
زنان ایران در انتظار اعدام در زندانها
روزنامه بریتانیایی گاردین موفق شده تا هویت این دختران را در زندانها و بازداشتگاههای ایران شناسایی کرده و تصاویر آنها را منتشر کند.

اسماعیل محدث:‌ مقاومت استعارۀ زندگی

 
تلاش برای بهبود زندگی خود و دیگران احتمالاً غریزه ای است که انسان با آن به دنیا می آید. انسان، موجود اجتماعی، همیشه سعی کرده است تا زندگی و محیطی که در آن زندگی می کند را با کمک بقیه سازمان دهی کرده و با عقل و درایت مقدمات رسیدن به ترقی و خوشبختی را فراهم کند. علمی که از ارادۀ مردم یک محیط برای ادارۀ آن زائیده شد، بعدها سیاست نام گرفت. در مقابلِ عموم مردم که عمدتاً برای رفاه و سعادت خود و خانواده اشان کار و تلاش میکنند، عده ای نیز هدفشان تصاحب حاصل کار بقیه است. این معنای ابتدائی بی عدالتی است. کسانی که برعلیه بی عدالتی دست روی دست نمی گذارند و برعلیه آن می شورند، مبارز خوانده می شوند. زمانیکه دسته ای با ابزارهای مختلف و با خشونت اساساً حق ادارۀ امور را از جمع و جمهور مردم به منظور کسب منافع شخصی سلب می کنند، مبارزه ای نابرابر بین طبقۀ حاکم و گروهی شورشی و از خودگذشته درمی گیرد. اسم این مبارزه را می توان مقاومت گذاشت و منظور از شورش، معنای نجیب مقابله با بی عدالتی است. اعضاء مقاومت در قدم اول به خاطر اعادۀ حیثیت انسان پا به میدان می گذارند. اگرچه پیروزی می تواند در ذات هر مبارزه ای وجود داشته باشد، اما اعضاء مقاومت جنگ با سیستم حاکم سرکوبگر را در وحلۀ اول حق و وظیفۀ خود تلقی کرده و به آن می پردازند. برای اعضاء مقاومت هنگامیکه پا به میدان نبرد می گذارند مقاومت برعلیه بی عدالتی عین زندگی است. این طرز فکر می تواند برای افرادی که تا این حد احساس مسئولیت نمی کنند، خیلی قابل فهم نباشد، اما برای تودۀ مردم که هدف درجۀ اول بی عدالتی حکومت می باشند و آن را روی پوستشان حس می کنند، امری بسیار روشن است.

Saturday 16 January 2016

جنایت جنگی اسد در سوریه: مرگ انسانها بر اثر گرسنگی در مقابل چشمان یونیسف

 
صندوق کودکان سازمان ملل متحد "یونیسف"، روز ۲۵ دی اعلام کرد، شاهد مواردی از سوء تغذیه شدید در میان کودکان شهر تحت محاصره مضایا در سوریه بوده است.
یونیسف می‌گوید، یک نوجوان "جلوی چشم" افراد این سازمان بر اثر سوء تغذیه جان داده است..
حنا سینگر یکی از کارکنان یونیسف می گوید این نوجوان ۱۶ ساله با نام علی ۲۴ دی در کلینیک مربوط به سوء تغذیه شدید در شهر مضایا در "جلوی چشم" افراد این سازمان بر اثر سوء تغذیه جان باخت.
 بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل متحد تحمیل گرسنگی به مردم را "جنایت جنگی" نامیده است و از رژیم جنایتکار سوریه خواسته که به این جنایت در حق مردم پایان بدهد.
سازمان ملل متحد روز جمعه، مرگ ۳۲ تن را بر اثر گرسنگی در شهر محاصره شدهی مضیا در غرب سوره تایید کرد.
معاون هماهنگ کننده کمکهای اضطراری سازمان ملل، گفت: تصاویر دلخراش از سوء تغذیه و گرسنگی در شهر «مضایا» وجدان جهان را شوکه کرده است.
خاطر نشان می شود که حکومت خون ریز اسد با حمایت رژیم آخوندی و شرکت مستقیم سپاه پاسداران و شبه نظامیان جنایتکار حزب الشیطان از مدتها قبل با محاصره شهرهای مضایا، کفریا و قوعه و جلوگیری از ورود هر گونه مواد غذایی و دارویی به کشتار مردم و کودکان مشغول است .

فروغ گلستان: «جرقه ای که در تاریکی جانم چراغی فروزان برافروخت»

 
فروغ گلستان هرساله در ۳۰ دی‌، هر آنچه که از آنروز تا امروز گذشته است را مرور میکنم.
به اولین بار که آن صدای پرشور را شنیدم، برمیگردم. سخنرانی «چه باید کرد؟» امجدیه ۱۳۵۹
وقتی آن صدا در اتاقم در شهر کرمان از کاست پخش می‌شد. نفوذ کلماتش در من به قدری قوی بود که بعد از گذشت سالها هنوز روشنایی آن سخنان مرا ترک نکرده است.
با هرکس که صحبت می کردم با شور و احساسی ستایش انگیز از آنروز و آن سخنان میگفت و من دیدم که آن صدا با نیرویی سرشار بر جان هرکس که سودای آزادی و رهایی دارد پرتو افشانده است.
دادخواهی، مظلومیت، شجاعت و شور و ایمانی که در آن کلمات موج میزد به من میگفت این؛ کسی است که تو را به هدف میرساند؛ و این نقطة آغاز راهی ۳۵ ساله شد.

Friday 15 January 2016

خامنه ای در بن بست انتخابات خبرگان

این روزها اخبار رسانه ها و سایت های رژیم مملو از جنگ ودعواهای باندهای رژیم ملایان در رابطه با انتخابات مجلس باصطلاح شورای اسلامی و مجلس خبرگان در 7 اسفند 94 است.
البته در 37 سال گذشته همواره جنگ و دعوای باندها و تضاد در رأس رژیم آخوندی وجود داشته و انتخابات (بویژه بعداز 30 خرداد 60 که تمامیت رژیم نا مشروع شد)، فقط یک جنگ قدرت بین باندهای دزد و جنایتکار برای بدست آوردن سهم بیشتر در قدرت بوده است. این سئوال مطرح میشود که پرداختن به انتخابات چه جایگاهی در مبارزه مردم تحت ستم و مقاومت آن دارد؟
واقعیت این است که خمینی از ابتدا دنبال حکومت اسلامی و بقول خودش خلیفه ای بود که دست ببرد و چشم درآورد. با خلیفه بایستی بیعت کرد و هرچه میگوید را بعنوان امر و نهی خدایی پذیرفت. در این ایدئولوژی ارتجاعی حاکمیت از آن خداست که بوسیله ولی فقیه (همان خلیفه) اعمال میشود و وارد کردن منتخب مردم در حاکمیت یک شرک است!. اما در انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران، که یکی از شعارهای اصلی آنها آزادی بود، انتخابات را به خمینی تحمیل کردند. خمینی فی الواقع حکومت اسلامی میخواست و نه جمهوری اسلامی! خمینی تا آنجا که در توانش بود، تلاش کرد که سر و ته این انتخابات تحمیلی را بزند تا خلافت یا حکومت اسلامی اش را راه بیاندازد. مجلس مؤسسان را به خبرگان قانون اساسی تغییر داد تا با چیدن مهره های خودش و حذف انقلابیون، قانون اساسی که محورش ولایت فقیه باشد را بیرون بیاورد. بعد مجلس شورای ملی ایران که در قانون اساسی دست پخت همین خبرگان تصویب شده بود را نیز به مجلس شورای اسلامی تبدیل کرد. و با شورای نگهبان و نظارت استصوابی انتخابات مردم را به انتخابات در کادر نفرات مورد تأیید ولی فقیه تقلیل داد.

Monday 11 January 2016

مادر سپهری در گورستان گل محله بابل آرام گرفت


در یک سال گذشته بارها و بارها بار سنگینی از اندوه و درد بر جان ما نشست.
مادرانی از میان ما رفتند که خود دهها سال درد و اندوه فقدان عزیزان شان را بر جان داشتند و آخرین آن مادر سپهری (بانو کاظمی) دلاور زنی است از خطه مازندران که پنج فرزند مبارزش در رژیمهای شاه و شیخ جان شان را فدای مردم کردند.
چریکهای فدایی خلق ایران رفقا؛ سیروس، فرخ، ایرج و فرهاد سپهری در رژیم دیکتاتوری شاه و رفیق فرشاد سپهری در رژیم خمینی در سال ۶۰ به شهادت رسیدند.
مادر سپهری در روز جمعه 11 دی 1394 (1 ژانویه 2016) در بابل درگذشت و در گورستان گل محله بابل پیکر پر رنج و دردش به خاک سپرده شد.
بدین وسیله مراتب همدردی عمیق و تسلیت خود و رفقای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را به خانواده و دوستان زنده یاد بانو کاظمی (مادر سپهری)، به خانواده شهدا و زندانیان سیاسی و به همه آزادیخواهان ابراز می دارم.
مهدی سامع
یکشنبه 20 دی 1394 - 10 ژانویه 

علی مقدم: دانشجو می میرد-ذلت نمی پذیرد، به یاد مهرداد، از سنگر آزادی تا فروغ جاویدان

در برنامه دانشجوی سیمای آزادی تصاویر دانشجویان معترضی را در شهرهای مختلف ایران پخش می کرد که فریاد های “شعار دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد » نه آنها همه جا را پر کرده بود . کلمه دانشجو اززمان دیکتاتوری شاه با شهادت ۳ تن از آنان بنام های شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا همواره درذهن توده مردم ما مترادف بوده است با مفاهیمی از قبیل اعتراض، اعتصاب، تظاهرات، مبارزه و سازش ناپذیری در مقابل هر نو ع دیکتاتوری چه از نوع تاج به سر و چه از نوع عمامه به سر آن . از این رو دانشگاه طی این سالها همواره محل جوشش و خروشی بوده برعلیه ستم و استبداد و پایگاهی برای نیروهای انقلابی و پیشتاز جهت جذب عناصر فعال، آگاه، پرشور و مبارز آن . هنوز طنین صدای مسعود از لابه لای شعارهای حزب فقط حزب الله مرتجعین در سال ۵۸ ۱۳در محوطه زمین چمن دا نشگاه تهران بگوش جان شنیده میشود که می گفت . . . . . . . . “چه زیباست که ما امروز میتوانیم در دانشگاه که سنگر آزادی است با شما صحبت کنیم » . . . . و “تجمع امروز ما بخاطر فلسفه انقلاب یعنی آزادی است » . . . . . . . .

Friday 8 January 2016

سقوط ! علی خراشادی


تا قهرمانی هست، خائنی نیز هست!
اگر اسماعیل یغمائی تا چندی پیش نمیدانست که " در کجا ایستاده است" ؛ حالا او میتواند با نگاهی به راه طی شده، جایگاه و مختصات وجودی و هویت خود را دقیقا بازبیند. او نمونه بارز و تاسف انگیز سقوط فردی است که انسانیت و محبت و دوستی را قدر نشناخت و در مسیری که جز "خیانت" نامی بر آن نمیتوان گذاشت تا آنجا پیش رفت که حقیقت را فدای خواستهای خویش کرد. ایکاش اسماعیل همچون " ژان باتیست کلمانس" شخصیت رمان سقوط آلبرکامو لحظه ای به خود میآمد و در مقابل وجدان خویش لحظه ای به قضاوت می نشست. ایکاش او نیز از آنچه در جلوی چشمانش اتفاق افتاده و میافتد یکه میخورد وسقوط خود را به کثیف ترین منجلاب تاریخ معاصر درک میکرد. افسوس که او دیگر حتی استعداد تمیز خطر واشمئزاز از بوی تعفنی که اطرافش را فراگرفته است از دست داده است.
اسماعیل یغمائی اکنون پای ثابت همه دسیسه هائی که مستقیما یا به نیابت ازطرف وزارت اطلاعات رژیم علیه مجاهدین طراحی میشود در آمده است. او درآخرین دسیسه ای که اخیرا هیئات متوسلین به ولایت علیه مجاهدین علم کرده اند باز هم علمدار شده وبرای بازگشت همسر سابق یک بیمار روضه خوانی میکند. دلنوشته خانم مینا انتظاری در این رابطه اهداف و انگیزهای پشت و روی پرده این سناریو را روشن کرده است. در این ماجرا اما انگیزه اسماعیل یغمائی برای مرثیه خوانی، بیشتر بخاطر وضعیت مشابه خود اوست. او که نمیتواند "انتخاب" و "استقلال" زنان در تعیین سرنوشت خود را برتابد، زمانی سناریوی "مرگ مشکوک" همسر سابقش در اشرف را علم کرد. بعد از آنکه دروغ بودن این علم شنگه برملا شد و همسرسابقش به او پاسخ داد، وی باز هم از رو نرفتت و به هجوگوئی وپریشانگوئیهای خود ادامه

«مادر بزرگِ» حماسه ساز فرخنده ذاکری


وقتی 9 دی‌ماه بر روی برگ‌های تاریخ می‌نشیند برای من عطر دلاوری و قهرمانی را می‌آورد. نه قهرمانان داستان‌هایی که همه‌شان جوانانی هستند با بازوان ستبر و... بلکه منظور من شیر زن مجاهد خلقی است که در سن بالای 60 سالگی با خروشش دژخیم را میخ‌کوب کرد، بر چوبهُ تیرباران بوسه زد و شجاعتش چنان پرآوازه و جاودان شد که ده‌ها سال بعد او در نامش همچنان زنده و بر لب دانشجویان آمریکا از ایالت کلرادو می‌خروشید.

من هم اولین بار او را با همین خروش و با چشمان بیدارش شناختم. برای کسانی مانند من که در دههُ 60 به‌عنوان کودکانی در میان مجاهدین بودیم، فرصتی برای شناخت خانواده و اقوام نماند. درگیری‌ها و دربه‌دری‌ها به پدیده‌ای آشنا برای خانوادهُ ما تبدیل‌شده بود. برای همین من او را سال‌ها بعد، از میان کلمات خودش که بر برگ یک کتاب نشسته بود، شناختم. البته خودم او را نشناختم بلکه زهیر (مجاهد شهید زهیر ذاکری نوهُ مادر) بود که او را با غرور و افتخار به من معرفی کرد. او در لحظهُ اعدام پاسداران را پس‌زده بود و گفته بود:

«چشمانم را نبندید می‌خواهم با چشمان باز تیرباران شوم تا حقانیت مجاهدین را ببینم». همین چشمان بیدار او بود که دو نسل بعد از خودش را همچنان شیفتهُ رزم و نبرد پرورش داد و رایت آرمانی را که برگزیده بود در اهتزاز نگهداشت. پسرش سردار ارتش آزادیبخش ابراهیم ذاکری و نوه‌اش شهید اشرفی مجاهد خلق زهیر ذاکری.

Thursday 7 January 2016

زنی که حق وجود ندارد

تمام دهه سیاه و خونین شصت را در زندان و بندهای سیاسی بسربرد، ده سال! آنهم در شکنجه گاههایی همچون اوین مخوف و قزل حصار و گوهردشت، در آن دورانی که دژخیم لاجوردی در دادستانی با خط امامیهای هفت خط، در جنایت و خونریزی علیه گلهای سرسبد نسل انقلاب، در پیشگاه آن امام کذّاب، کورس و رقابت بیرحمانه ای با هم داشتند... اتاقهای تعزیر آغشته در چرک و خون، شبهای تیرباران و شمارش تیرهای خلاص، وداع های آخر با یاران و وصیت نوشتن نوجوانان، شبهای بینهایت و فجایع واحد مسکونی و قبر و قیامت...

حدود هفت سالش را باهم در همان زندان و شرایط هولناک، همزنجیر و گاه همبند بودیم... در فاجعه ملی «قتل عام» تابستان ۶۷ در صف اعدام بود، از معدود شاهدان و بازماندگان در آن هنگامه ی بود که یاران همبندش را بسوی طناب های دار میبردند و خدا میداند که شاهد چه صحنه هایی بوده... وقتی هم که از بند و زندان رها شد و حتی تشکیل خانواده داد باز هم آرام و قرار نداشت. سرانجام بعد از چند سال، کودک دو ساله اش را که پاره تنش بود به خانواده اش سپرد و برای ادامه مبارزه با ملایان تبهکار راهی خط مقدم نبرد در «اشرف» و خطرناک ترین جایی شد که جز جنگ و جراحت و زندگی سنگری و محاصره و بمباران و کشته شدن چیز بهتری برایش متصور نبود.

حسین فرشید(حسین پویا): پیشنهاد یک چالشگر! به مجاهدین

بنده به عنوان یک چالشگرِ میانه (نه چپ و نه راست!) پیشنهاداتی برای مجاهدین دارم که حتما به نجات اعضای مقیم کمپ لیبرتی در عراقشان کمک شایان خواهد کرد. خواهید پرسید که اصولا وقتی اینها خودشان و رهبرانشان نمی خواهند از آن زندان و جهنم خلاص بشوند به چالشگرانی امثال بنده چه مربوط که برای نجات جانشان مبارزه کنیم و کمپین درست کنیم. خوب ما دلمان برای "حقوق بشر" اینها می سوزد و گرنه با خودشان که میانه خوبی نداریم.
بنده سالهاست که مستقلا دارم مبارزه ام را بر علیه جمهوری اسلامی می کنم. اگر نوشته های بنده را بخوانید می بینید که بارها با رعایت احترام علیه آقای خامنه ای حرفم را زده ام و اصولا ترسی هم از اینکه ماموران وزارت مزاحمم بشوند ندارم. هرچند که میدانم اگر در داخل هم بودم آنجا هم کسی را برای نوشتن علیه ولی فقیه نگرفته اند. اینها که دستگیر شده اند حتما جرمهای دیگری دارند. بگذریم. من تقریبا همه گفته ها و نوشته هایی را که علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت در سایتهای مختلف منتشر می شود می خوانم و می شنوم و می بینم. از سایتها و تلویزیونهای منتسب به وزارت اطلاعات تا سایتها و تلویزیونهای غیر وابسته. از نوشته های کسانی که بابت نوشته هاشان یارانه های نقدی را به موقع دریافت می کنند، تا گفته های امثال نوریزاده که قیمت حرفهایش حقیقتا خیلی بیشتر از آن یارانه ایست که میگیرد و در واقع دارد در این معامله از مایه ضرر می کند. در نتیجه آنچه اینجا می نویسم از روی بی اطلاعی نیست. پیشنهادات بنده همانطور که گفتم برای نجات جان کسانی است که در لیبرتی گیر افتاده اند. البته مجاهدین مدعی هستند که تمام تلاششان را برای نجات و بیرون آوردن آنها از لیبرتی کرده اند. بنده که باور نمی کنم. به همین دلیل بنده به عنوان یک چالشگرِ میانه با سالها سابقه وسط بودن پیشنهاد می کنم که کارهای پیشنهادی بنده را انجام بدهند تا بنده باورم بشود که اونها تلاش لازم را کرده اند:

هادی مظفری:‌ حال وروز اینروزهای بیت عظما از زبان پیشکار معظم له

هادی مظفری
اینروزها از اندرونی حضرت آقا خبرهای خوبی نمی رسند. به قول معروف والزّاریاتی است که نگو و نپرس. مصیبت در مصیبت و عزا پشت عزا.
پیشکار آقا، خودش می گفت همه چیز قوز بالا قوز شده است. مشکلات مملکتی و منطقه ای و جهانی یک طرف، جناب ملک الموت هم دارد یکسره و بی وقفه بالای سر بیت برای خودش ویراژ می دهد.
می گفت: بعد از اینکه احمدی نژاد که الهی چشمان عدسی اش به باباقوری مزمن مبتلا شود آقا را از نفس کشیدن هم ناامید کرد، شیخ فری و دار و دسته اش آمدند اینجا و نشستند رو در روی آقا و شرم را خورده و حیا پس داده، گفتند که اگر عطای بمب اتمی را به لقایش نبخشید، چه می شود و چه و کذا و کذا... حضرت آقا هم با قاطعیتی که در همۀ عمرم از کسی ندیده بودم رو به آنها کرده و فرمودند: اگر واشنگتن سیتی را در دست راست من و مسکو را در دست چپم قرار دهید، از بمب اتم کوتاه نخواهم آمد.
خلاصه آنقدر گفتند و گفتند و از حال و روز مملکت و ضرورت برداشته شدن تحریمها و ترس از قیام مردم روضه خواندند و نوحه سرایی کردند که آقا اندکی از قاطعیت خود کاستند و فی الفور بساط غنی سازی فردو را یکسره جمع و جور کردند و قلب راکتور اراک را هم اجازه دادند که با بتن از کار بیندازند. آنگونه که گویی نه خانی آمده و نه خانی هم رفته است.
 همین چند روز پیش نروژی های اجنبی آمدند و نزدیک به دوازده هزار تن اورانیوم غنی شده بیست درصدی آقا را بار زدند و روانۀ روسیه کردند. البته آنها هم قول داده اند که در مقابل جهت جشن تولد معظم اله کیک زرد تقدیم کنند.
خودم دیدم که آقا به یکی دو تا از اطرافیانشان می گفتند: کیک زرد به چه درد ما می خورد آخر؟! همه چیزمان را داده ایم که مثلا تحریم ها را بردارند. تازه تحریمها را هم که تمام و کمال بردارند که بر نمی دارند، سقوط قیمت نفت هم که با سقوط ارزشهای نظام ما مسابقه گذاشته اند و هیچکدام کوتاه بیا نیستند. همینطوری پیش برود فردا از عهدۀ مخارج همین بیت خودمان هم بر نمی آئیم چه رسد به مملکت. حالا هم که گیر داده اند به موشکهای الهی نظام ما، و سپس در حالی که سخت برافروخته شده بودند با روحیه ای «انقلابی» و مشت گره کرده تقریبا فریاد زدند: خاک بر سرت ظریف که به خاک سیاهمان نشاندی.