حکایت پاسدار بی ریش سعید بهبهانی – به قلم هنگامه حاجی حسن
صحنه شنیع لمپن پاسدار بیریش ولایت، مزدور سعید بهبهانی شاید برای تعدادی تعجبآور باشد، ولی برای کسانی که سالها چنگ در چنگ با این رژیم دجال بوده و زندانها و بازجوهای لمپن و ریشوی نظام خمینی را تجربه کردهاند ناآشنا نیست. مثل زندان اوین که لاجوردی جلاد آن را دانشگاه و خود را رییس دانشگاه و این جانیان لمپن را نیز استادان آنجا تعریف میکرد! و یا در زندان قزل حصار داوود رحمانی، که جانی نمونه و مظهر تام وتمام یک نرینه وحشی لمپن بود، خودش را مسئول ارشاد وهدایت زندانیان گول خورده! و مغزشویی شده! میدانست.
البته آن موقع شاید ماهیت ضد انسانی و کثیف اینها را کمتر کسی بجز مجاهدین میشناخت. در ظاهر آنقدر مسلمان و پرهیزکار خود را نشان میدادند و جانماز آب میکشیدند که غیرقابل توصیف است و این سوال به ذهن میزد که اینها در یک مدت کوتاه چطوری از یک آدم عادی تبدیل به یک مسلمان دو آتشه و اینقدر مقدس شدهاند؟! مثلا برای جابجایی زندانی زن، چوبی بدستش میدادند و سر دیگر آنرا خودشان میگرفتند که نشان بدهند چقدر حواسشان به محرم و نامحرمی هست! اما در اتاقهای شکنجه و سلولهای انفرادی اوین و گوهردشت و واحد مسکونی قزل حصار چه رذالتها که با دختران و زنان بیگناه و دست بسته نکردند تا آنها را درهم بشکنند.
در زندان اوین لاجوردی جلاد خودش با پیژاما بین زنانی که تحت شکنجه و بازجویی بودند رفت وآمد میکرد و از تجاوز و تعدی به مادر ۷۰ ساله اعدامی در جلوی جمع هم شرم نداشت. اما جای مهر روی پیشانی کثیفش را چرکین تر و پررنگتر میکرد.
در واحد مسکونی قزل حصار این لمپن پاسداران ریش دار، به مدت حدود یکسال چه رذالتها که با آن خواهران پاک وبیگناه نکردند، بطوریکه از۴۰ نفر آنان تقریبا کسی بدون آسیب روانی و جسمی بیرون نیامد.
ولی موقع ارشاد!! در زندان همین موجودات همه را یعنی همان زندانیان شکنجه شده را بهزور در حسینیه یا راهروهای قزل حصار جهت سخنرانی و روضه خوانی جمع میکردند و چه صحبتها که اندرباب فساد در سازمان و خانههای تیمی و فلان وبهمان نمیگفتند. انگار نه انگار که این افراد خودشان همان سوژهها هستند و این همه دروغ و مزخرفگویی بیاثر است. ولی چون دجالیت و دروغگویی و وقاحت اساسا جان مایه و بخشی از ماهیت پلید آنهاست، کوتاه نمیآمدند.
حالا یکی از مدلهای خارج کشوری پاسدار لمپنهای بازجو به مفتضحترین شکل خود را معرفی کرد: مزدور سعید بهبهانی؛ با بیشرمی و وقاحت جلوی دوربین خبرنگاران، وسط خیابان در مقابل خانوادههای شهیدان قتل عام ۶۷ درون مایه پاسدار لمپنی خود را در انظار همگان آشکار ساخت.
ببینید کسی که در وسط خیابان و در ملاء عام با خانواده شهیدان مجاهد که به دادخواهی برخاستهاند، چنین رفتاری میکند، اگر در اوین و گوهردشت و قزلحصار بود، همان رفتاری را داشت که دژخیم حمید نوری داشت. اگر به آن حیوان نجیب توهین نباشد، باید گفت خدا خر را شناخت که به او شاخ نداد.
البته به این حقیقت هم باید توجه کرد که رژیم در داخل کشور از این پاسداران و شکنجه گران کم ندارد، اما این تیره از حیوانات وحشی و جانورانی مانند مزدور نفوذی و این لمپن پاسدار که هیچ شرم و حیایی ندارند و هر مزخرف و دروغی را با کف به دهان آوردن در مقابل چشم جهانیان، میگویند و میبافند و برای مزدوری تن به هر خفت و خواری میدهند، کم پیدا میشود. به همین خاطر رژیم هر قیمتی میدهد که این وحوش را حفظ کند.
این مدل بازجویان بیریش؛ با فکل کراوات مینشینند جلوی دوربین از همان نوع دوربینهایی که در زندان بود و شروع میکنند به نشخوار همان لاطائلات و مزخرفاتی که در حسینیه و راهرو واحدهای قزل حصار به هم میبافتند؛ با همان میزان دشمنی و هیستری ضدمجاهدی، غافل از اینکه مردم بعد از ۴۰ سال؛ بیدار و کاملا هوشیارند، و غافلند از اینکه دیگر دوره شیطان سازی و مزخرفگویی هم تمام شده و دیر و دور نیست که جانیان و شکنجه گران درمقابل عدالت قرار گیرند.
بخاطر سالها و سالها پایداری و جنگ مجاهدین و رهبریش دیگر ورق برگشته و روزگار محقق شدن این شعار شیرین است که «تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود.» روزگار حساب پس دادن خامنهای و رئیسی و بقیه جلادان و دژخیمان است.
بیجهت نیست که رژیم و مزدوران و لمپنهایش در شیب تند سرنگونی افسار پاره کرده و ماهیت واقعی خود را تمام قد عیان کرده و بیهیچ پردهپوشی خود را معرفی میکنند که مزدوران حقیر وزارت آدمکشان؛ و یک لمپن پاسدار بازجوی بیریش وحقیری بیشتر نیستند و اینگونه در انظار همگان، آبروی نداشته خود را بهباد میدهند.
No comments:
Post a Comment