دود استتار «عضو سابق مجاهدین» برای پوشاندن چهره مزدوران و تروریستهای رژیم – محسن معصومی
از زمان پدیدار شدن جرثومههای نظام ولایتفقیه در سپهر میهنمان، لوث کردن «مفاهیم واقعی کلمات» برای باند عقب مانده و متحجری که حرفی برای عرضه نداشت، به مثابه «یک گریزگاه نظری» و «گرفتن حربه از دست رقیب» در دستور کار قرار گرفت که ازطریق ارائة شمایی کاریکاتوری و مضحک از مفاهیم و ارزشهایی که بشریت برای اعتلای آنها بسا خونها نثار کرده بود، صورت پذیرفت.
همه میدانند که در تمامی فرهنگ و تولیدات خمینی و همدستانش، از زمان پیدا شدن تا زمان کنفرانس گوادلوپ، مقولهای به اسم انقلاب و سرنگونی، ولو حتی درحد یک کلمه ناخواسته، وجود نداشت، بلکه متقابلاً پرهیز و هراس دادن از «انقلاب از پائین» هم ابراز میشد، اما بهمحض فوران موج انقلابی جامعه خارجشده از زیر فشار اختناق آریامهری که مهار را از دست آخوندها خارج ساخته بود و بسا پیشاپیش آنها، صحنههای تحولخواهی را رقم میزد، ناگهان خمینیِ مرتجعِ عافیتجو و تنپرور و استثمارگر که چیزی بیش از سهمخواهی یک اداره اوقاف از شاه نمیخواست، بعد از کنفرانس گوادلوپ، یاد انقلاب افتاد و حتی عنوان «انقلابیترین مرد جهان» را برای خود ابداع کرد.
بعد از رسیدن به حاکمیت هم، همه دیدند که آخوندهای مادون سرمایهداری که رؤیای عصر فئودالیته و مضارعه و مساقات و بازگشت کنیز و بردهداری در سر داشتند، با شعبدهٔ گروگانگیری و توحش آخوندی حول آن، چگونه ناگهان خود را پرچمدار «مبارزه ضدامپریالیستی» (که حتی نمیدانستند آن را چطور ادا باید کرد) معرفی کردند و برای توجیه کشتار رشیدترین فرزندان میهن، آنها را لای پرچم امریکا میپیچاندند و جیغهای بنفش میکشیدند.
در دوران آخوند خاتمی هم دیدیم که اصلاحطلبان شیاد چطور به «فاشیسم مذهبی ولایت مطلقه فقیه» که برای رأی آزاد مردم پشیزی ارزش قائل نبود، با دجالیت تمام لقب «مردمسالاری دینی» گذاشتند و به نظام قرونوسطایی آخوندی، مدال «بهترین دمکراسی منطقه» چسباندند تا دستشان در معامله با مماشاتچیان برای غارت منابع مردم ایران تحت این پوش مضحک، بدون محذور، کاملاً باز باشد.
ازاینگونه دجالیت و حراملقمهگی آخوندی تا بخواهید میتوان فهرست کرد؛ اما عجیبترین، کثیفترین و خبیثترین این نمونهها، سوءاستفاده از ارزشهایی است که از قضا در رویارویی با همین آخوندها خلقشدهاند و علیالقاعده میبایست از تاراج و یغمای آنها به دور میماند؛ اما شیخان بیپرنسیپ و بیهویتی که جز به چپاول و کشتار نمیاندیشند و بوئی از شرافت، اخلاق و انسانیت نبردهاند، چنین حیطهای را هم به لوث خود آلوده ساختهاند.
پیش از آن، بنابه تجارب تمامی انقلابهای جهان، «ایستادگی» و «مقاومت» و «تسلیمناپذیری» ارزش بود و پدیده «خائن»، «تسلیمشده به دشمن» مفهومی نکوهیده و بسیار قابل سرزنش بود که حامل آنرا تا منتهای شرمساری و عذاب وجدان فرومیبرد. با افتادن تمامی قدرت به دست آخوندهایی که خود از «تسلیمشدگان» و «سپاس گویان مجالس آریامهری» و پابوسان اعلیحضرت در هر بارِ عامی بودهاند، نخستین آب توبه بر سر خیانت و تسلیم ریخته شد. لاجوردی با کلاه شرعی «توابین»، فرهنگ جدیدی در قتل و کشتار ضدبشری ابداع کرد که پیش از آن جزو استثنائات تاریخ مبارزات بود و اینجاست که میبینیم یکی از محصولات او، ایرج مصداقی در گشت شکار مجاهدین سر موضع مینشیند و بعد هم با وقاحت تمام این اعمال جنایتکارانه را جزو افتخارات و سوابق مبارزاتی خود قلمداد میکند، انزجار نامههای پیدرپی برای نجات جانش، به دژخیم عرضه میکند و بقول خودش تا منتهای خواست جلادانی که تنها به نوشتن انزجارنامه هم اکتفا نمیکرده و به کمتر از همکاری اطلاعاتی رضایت نمیدادهاند، تن میدهد و بعد خود را دادخواه همان شهیدان سرموضعی معرفی میکند که معلوم نیست چند نفرشان از طریق همین «همکارهای اطلاعاتی»، بر بالای دارها، قیمت زنده ماندن چنین خائنی را پرداختهاند.
در گزارش «اسرار به خون آغشته» عفو بینالملل آمده است که دژخیمان از چنین زندانیان تسلیمشده و قربانیان خود میخواستهاند که «به چه نحوی میتوانی اثبات کنی تواب واقعی هستی؟»، «آیا به هیچیک از اعضای خانوادهی خود تیر خلاص زدهای؟»، «کدامیک از نزدیکانتان را شناسایی کردهاید و این منجر به دستگیری آنها شده است؟»، «آیا در تیر خلاص زدن شرکت داشتهاید، اگر نداشتهاید چرا؟» و حالا دجالیت و حرامزادگی آخوندی را ببینید که برای بهکارگیری موجوداتی که از آنها برای ترور و کشتار مجاهدین استفاده میکند، نه عنوان و لیبل «تیر خلاص زن لاحق»، «مأمور جوخه اعدام» و غیره بلکه لیبل «عضو سابق مجاهدین» را بکار میگیرد یا آنها را با همین عنوان به صحنههای ابراز ندامت تلویزیون و اعترافگیریهای خود میآورد تا از اعتبار و شأن و هویت مجاهدین هم برای اعمال شناعتبار و ضد بشری خود اعتباری علیه خود مجاهدین بدوزد و بدنامی و اعمال مجرمانه آنها را زیر این لیبل، با خوشنامی مجاهدین پنهان سازد.
اینجاست که پیچیدگی مبارزه با رژیمی که کارش لوث کردن ارزشها، قلب کردن مفاهیم واقعی کلمات و خارج ساختن پدیدهها از محتوای واقعیشان و ارائه مدلی بدلی و قلابی بهجای آن است، بهخوبی درک میشود.
مثلاً به واقع مضحک است که میبینیم، با بالا گرفتن «جنبش دادخواهی شهیدان قتلعام۶۷» که با پرچمداری مسعود رجوی پا گرفت و با فراخوان مریم رجوی در سال۹۵ ابعادی بینالمللی پیدا کرد، آخوندهای جنایتپیشه بهجای پاسخگویی، یکباره به یاد «دادخواهی» میافتند و ناگهان باند خونخوار هابیلیان و توجیهگران قتلعام زندانیان سیاسی در ۶۷، در بحبوحهٔ محاکمهٔ یکی از دژخیمان همان قتلعام در سوئد و برجسته شدن موضوع «جنبش دادخواهی» در منظر جوامع و رسانههای بینالمللی، «همایش دادخواهی برای کودکان قربانی ترور برگزار [میکند]» (دوم آذر۱۴۰۰) و شعبهٔ وزارت اطلاعات در گیلان «جنبش دادخواهی مادران چشمانتظار گیلک» را اعلان میکند (انجمن نجاست ۲۳آذر۱۴۰۰) تا کلمه را به لوث وجود خود آلوده کنند.
حالا دیگر آنقدر فضاحت این عنوان سازیهای جعلی عالمگیر شده که یک منبع اطلاعاتی آلبانیایی نیز فاش میکند: «واحد اطلاعات عملیات مخفی قدس در خارج از ایران، علاوه بر حمله سایبری در آلبانی، با اعزام مأموران مخفی به عملیات بدنام کردن اعضای مجاهدین خلق نیز اشتغال داشته است. این واحد برای تحقق این امر تلاش کرده است تا در رسانههای آلبانی نیز نفوذ کند» (تلویزیون آلبانیایی تاپ چنل، ۱۱مرداد۱۴۰۱)
پیشازاین نیز رئیس پیشین سازمان اطلاعات آلمان گفته بود:«حکومت ایران شگرد ترور را تغییر داده است: ”در ترورهای میکونوس ایران از اعضاء حزبالله لبنان استفاده کرد، اما حالا از تبهکاران. آنها تلاش میکنند رد پای تروریستها به سرویسهای اطلاعاتیشان برنگردد”». (بیبیسی، ۲۰اردیبهشت۱۴۰۱)
اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان (سازمان امنیت داخلی) دایرهٔ هامبورگ نیز در یک گزارش ۱۹۰صفحهای این شیوهٔ پنهان کردن «رد پا»های ارگانهای امنیتی رژیم و هدف آنها را بهصورت واضحی برجسته میکند:
«تمرکز دستگاههای اطلاعاتی ایران متوجه جاسوسی و خبرچینی و مبارزه با گروههای اپوزیسیون و افراد مشخصی در داخل و خارج از کشور است… فعالیت دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی بهطور عمده توسط ”وزارت اطلاعات” این کشور هدایت و هماهنگی میشود. وزارت اطلاعات ایران بهطور عمده فعالیتهای خارج از کشور سازمان مجاهدین خلق ایران و بازوی سیاسی آن، ”شورای ملی مقاومت ملی ایران” را بهدقت رصد میکند… طی سالهای گذشته در کنار عملیاتهای وزارت اطلاعات ایران، فعالیتهای مختلف ”نیروی قدس” نیز در آلمان تشخیص دادهشده است» (۱۴تیر۱۴۰۱)
روز جمعه۱۲فروردین۱۴۰۱ دادستانی ویژهٔ مبارزه با فساد و جرائم سازمانیافته در آلبانی (SPAK) اعلام کرد تحقیقات در مورد یک مزدور بنام بیژن پولادرگ تکمیل شده و پرونده او برای محاکمه به دادگاه فرستاده است. در این اطلاعیه آمده است:
«در پایان تحقیقات در مورد پرونده جنایی شماره۱۹۶ سال۲۰۱۹، بیژن پولادرگ (شهروند ایرانی) به اتهامات جنایی شامل ”انجام خدمات و اقدامات با افراد نامگذاری شده”، ”ارگانهای تروریستی”، ”رهگیری غیرقانونی دادههای کامپیوتری”، ”تداخل در دادههای کامپیوتری”، ”تداخل در دستگاههای کامپیوتری”، ”سوءاستفاده از تجهیزات”، مندرج در مواد ۲۳۰، ۲۳۴ و ۲۹۳ قانون جزا، پرونده برای محاکمه به دادگاه ارائه شد».
حدود سه ماه بعد بالکان وب (۱۶ژوئیه۲۰۲۲) ضمن اعلان خبر بازجویی و تفتیش مکانهای اقامت مزدوران رژیم در۲۱تیر۱۴۰۱، که یک «مرکز فعالیتهای جاسوسی و تروریستی وزارت اطلاعات علیه مجاهدین در آلبانی» را راه انداخته بودند، گزارش داد ساختار ویژهٔ مبارزه با فساد و جرائم سازمانیافته آلبانی (SPAK) به مدت چهار سال در حال انجام تحقیقات در مورد سلولی بوده است که قصد حمله به مجاهدین خلق در آلبانی را داشت. اسپاک (SPAK) در سال ۲۰۱۹ به یک هسته تروریستی حمله کرد. نیوز۲۴ آلبانی، پروندهٔ کامل تحقیقاتی را فاش کرد که نشان میدهد بهاحتمال زیاد سلول تروریستی، مهدی ابریشمچی را هدف قرار خواهد داد. نفرات این سلول، اعضای مجاهدین خلق را در آلبانی زیر نظر داشتند. بازداشتها و تجسسها از هستهٔ جاسوسی و تروریستی در ارتباط با دستگیری یک مزدور دیگر رژیم به نام بیژن پولادرگ در دو سال قبل خبر میدهد.
بالکان وب دراینباره نوشت: « آنها مظنون به عضویت در گروه جاسوسی هستند، جایی که بیژن پولادرگ عضو سابق مجاهدین قبلاً دستگیر شده بود… وی از سوی اسپاک (SPAK) متهم است که بخشی از یک هستهٔ تروریستی است که قصد داشت به مقامات ارشد اپوزیسیون ایران که ساکن اشرف۳ هستند، حمله کند… او وظیفه داشت از اعضای مجاهدین خلق عکس بگیرد و از مکانهایی که آنها رفتوآمد میکردند مستند تهیه کند… او از طریق اپلیکیشن تلگرام دستورات و دستورالعملها را دریافت میکرد و طبق تحقیقات، ترور یکی از اعضای ارشد مجاهدین خلق در حال برنامهریزی بود. با مراجعه به پروندهٔ تحقیقاتی به نظر میرسد یکی از نیروهای اطلاعاتی ایران به متهم دستور داده تا در بازار سیاه یک اسلحه کلاشینکف تهیه کند و افراد آموزشدیدهای را که میتوانند مرتکب قتل شوند پیدا کند».
بنابراین بهخوبی دیده میشود بر اساس گزارش دادستانی ویژه آلبانی، ارگانهای تروریستی آخوندی این کار را «با جذب ”اعضای سابق” انجام میداد که به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی ایران و جاسوسی از اعضای سازمان مجاهدین خلق روی آوردهاند» (نیوز۲۴ آلبانی، ۱۶ژوئیه۲۰۲۲).
ازاینجهت برای هزارمین بار صحت افشاگریهای مقاومت ایران درباره مزدورانی که از لیبل «عضو سابق مجاهدین» برای پوشاندن چهره واقعی خود و ارتباطات کثیف و جنایتکارانهشان با نهادهای تروریستی و اطلاعاتی آخوندی استفاده میکنند، اثبات شد.
مشخص گردید هیچکس نسبت به مجاهدین با چنین سوابقی از فداکاری و پاکبازی که تمام هموغم خود را معطوف به جنگ با دشمنترین دشمنان مردم ایران کردهاند، کینه و عداوت نمیورزد و علیه آنها لجنپراکنی نمیکند و هیچکس از لیبل دروغین «عضو سابق مجاهدین» برای موقعیت فعلی خود استفاده نمیکند مگر اینکه قصد دارد همانند مزدورانی چون مسعود خدابنده، محمدحسین سبحانی، محمد کرمی، قربانعلی حسین نژاد، حسن حیرانی، غلامرضا شکری و امثالهم با زدن دود استتار «استاتوی بالفعل خود در مزدوری برای ارگانهای جنایت آخوندی» را پنهان سازد.
No comments:
Post a Comment